محفل انس با قرآن دانش آموزان دبستان بزرگمهر باغبادران

محفل انس با قرآن دانش آموزان دبستان بزرگمهر باغبادران



:: برچسب‌ها: محفل انس با قرآن دانش آموزان دبستان بزرگمهر باغبادران ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : علیرضا شمس
تاریخ :
دانش آموزان کلاس سوم سال 1395 مدرسه بزرگمهر باغبادران

دانش آموزان کلاس سوم سال 1395 مدرسه بزرگمهر



:: برچسب‌ها: دانش آموزان کلاس سوم سال 1395 مدرسه بزرگمهر باغبادران ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : علیرضا شمس
تاریخ :
دانش آموزان کلاس سوم سال 1395 مدرسه بزرگمهر باغبادران

مسجد مقدس جمکران



:: برچسب‌ها: مسجد مقدس جمکران ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : علیرضا شمس
تاریخ :
دانش آموزان کلاس اول دبستان بزرگمهر باغبادران سال 1395

دانش آموزان کلاس اول دبستان بزرگمهر باغبادران سال 1395



:: برچسب‌ها: دانش آموزان کلاس اول دبستان بزرگمهر باغبادران سال 1395 ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : علیرضا شمس
تاریخ :
نش آموزان پایه چهارم دبستان بزرگمهر باغبادران سال 1395

دانش آموزان پایه پنجم دبستان بزرگمهر باغبادران سال 1395



:: برچسب‌ها: دانش آموزان پایه چهارم دبستان بزرگمهر باغبادران سال 1395 ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : علیرضا شمس
تاریخ :
روز درختکاری در دبستان بزرگمهر

روز درختکاری



:: برچسب‌ها: روز درختکاری دبستان بزرگمهر باغبادران ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : علیرضا شمس
تاریخ :

دانش آموزان دبستان بزرگمهر باغادران



:: برچسب‌ها: دانش آموزان دبستان بزرگمهر باغبادران سال 1395 ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : علیرضا شمس
تاریخ :
یاد آوری آداب و رسوم شب چله یا یلدای ایرانی برای دانش آموزان دبستان بزرگمهر

 یلدا یا شب چله با دانش آموزان مدرسه بزرگمهر



:: برچسب‌ها: شب یلدادانش آموزان دبستان بزرگمهر در کنار علیرضا شمس ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : علیرضا شمس
تاریخ :
عاق والدین را جدی بگیرید

عقوق (نفرین ) والدین امری خطرناک است که باید به شدت از آن پرهیز کرد؛ چرا که دارای آثار وضعی بر زندگی انسان است. البته پدر و مادری که موجب شوند فرزند سر بر طغیان بردارد و موجبات عقوق خویش را فراهم آورد، از گرفتاری در امان نیستند؛ چرا که آنان نیز وظیفه‌ای خطیر در قبال فرزندان خویش دارند. ولی وقتی شرایط قابل تغییر نیست، فرزندان که نوعاً از اعصاب قوی‌تری برخوردارند، باید به گونه‌ای رفتار نمایند که خدای ناکرده موجبات ناراحتی و نارضایتی واقعی والدین را فراهم نیاورند.

 

معنای عاق الوالدین

عاق والدین (خشم آوردن و دل شکستن و آزردن خاطر پدر و مادر) از گناهان کبیره و سبب بدبختی انسان در دنیا و آخرت است که موجب کوتاهی عمر و تلخ و سخت شدن زندگی بر انسان، و فقر و پریشانی انسان می‌شود و در آیات و روایات از این کار مذمت شده و بدترین نوع قطع رحم است.

علامه مجلسی در شرح کتاب اصول کافی درباره معنای عاق والدین می نویسد: «عقوق والدین به این است که فرزند، حرمت آن ها را رعایت نکند و بی ادبی نماید و آن ها را به سبب گفتاری یا رفتاری برنجاند و آزار و اذیت کند و در چیزهایی که منع شرعی و عقلی ندارد، از آن ها نافرمانی کند؛ چه این که در بیان امام صادق علیه السلام آمده است که کم ترین ناسپاسی والدین، گفتن «اُف» است ... . نگاه تند به پدر و مادر، محزون ساختن آن ها و ترک وظایف حتمی در قبال آن ها مثل برآورده نساختن نیازهای مالی والدین در صورت نیاز نیز از موارد عاق شدن فرزندان معرفی شده است.

به بیانی هر کاری که موجب ایذا و اذیت والدین گردد، به معنای عاقّ والدین است، مگر در مواردی که تکلیف واجب یا حرامی باشد، و به انسان دستور مخالفت با آن را بدهند (اسفتائات از حضرت آیة الله مکارم شیرازی دامَت بَرَکاتُه)

 

وظایف فرزندان نسبت به والدین

اطاعت از والدین

1) قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام): إِنَّ لِلْوَلَدِ عَلَی الْوَالِدِ حَقّاً وَ إِنَّ لِلْوَالِدِ عَلَی الْوَلَدِ حَقّاً فَحَقُّ الْوَالِدِ عَلَی الْوَلَدِ أَنْ یطِیعَهُ فِی کلِّ شَیءٍ إِلَّا فِی مَعْصِیةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ حَقُّ الْوَلَدِ عَلَی الْوَالِدِ أَنْ یحَسِّنَ اسْمَهُ وَ یحَسِّنَ أَدَبَهُ وَ یعَلِّمَهُ الْقُرْآن (نهج‌البلاغه، حکمت 399)

همانا فرزند را به پدر، و پدر را به فرزند حقّی است. حق پدر بر فرزند این است که فرزند در همه چیز جز نافرمانی خدا، از پدر اطاعت کند، و حق فرزند بر پدر آن که نام نیکو بر فرزند نهد، خوب تربیتش کند، و او را قرآن بیاموزد. (نهج البلاغة-ترجمه دشتی، ص: 727)

گناه عاق والدین مانند گناهان دیگر قابل بخشش است. اگر والدین زنده هستند، می‌توان با عذرخواهی و احسان، گناه گذشته را جبران کرد و اگر از دنیا رفته‌اند، با طلب مغفرت و دادن خیرات و صدقات می‌توان رضایت آن‌ها را جلب کرد. در این صورت اثر وضعی گناه از بین خواهد رفت

برّ ونیکی به والدین

در روایتی از امام صادق علیه السلام می‌خوانیم:

بِرُّ الْوَالِدَینِ وَاجِبٌ فَإِنْ کَانَا مُشْرِکَینِ فَلا تُطِعْهُما وَ لَا غَیرَهُمَا فِی الْمَعْصِیةِ فَإِنَّهُ لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیةِ الْخَالِق (الخصال ج2 608)

‌نیکی رسانیدن به پدر و مادر واجب است. و هر گاه مشرک باشند نه ایشان را و نه دیگری را در معصیت خدا فرمان برداری مکن چون برای مردم در مورد گناهکاری خدا فرمان برداری نیست (خصال-ترجمه مدرس گیلانی، ج2، ص: 234)

 

احسان چیست؟

عَنْ أَبِی وَلَّادٍ الْحَنَّاطِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بِالْوالِدَینِ إِحْساناً (بقره-83) مَا هَذَا الْإِحْسَانُ فَقَالَ: الْإِحْسَانُ أَنْ تُحْسِنَ ُحْبَتَهُمَا وَ أَنْ لَا تُکلِّفَهُمَا أَنْ یسْأَلَاک شَیئاً مِمَّا یحْتَاجَانِ إِلَیهِ وَ إِنْ کانَا مُسْتَغْنِیینِ [کافی، ج 2، ص 158) امام صادق (علیه السلام) فرمود: احسانِ به والدین این است که وقتی چیزی از تو می‌خواهند آنها را به زحمت نیندازی؛ گرچه بی‌نیاز هستند، حاجت آنان را برآور.

آثار احسان به والدین

احسان به والدین آثار متعددی داردکه ما در اینجا چند نمونه از احادیثی که در این زمینه است را ذکر می‌کنیم:

احسان به والدین بالاترین مصداق صله رحم است و عمر را طولانی می‌کند. [بحار الأنوار، ج 74، ص 80)

 

احسان به والدین در نسل تأثیر دارد

در روایتی از امام صادق علیه السلام می خوانیم: بَرُّوا آبَاءَکُمْ یبَرَّکُمْ أَبْنَاۆُکُم(أمالی الصدوق ص 288)

نیکی کنید با پدرانتان تا بشما نیکی کنند پسرانتان وسعتِ رزق و روزی و آسان شدنِ سکراتِ مرگ از آثار احسان به والدین است (امالی شیخ صدوق-ترجمه کمره‌ای متن 288)

 

عاق والدین فقط نفرین کردن آنها نیست

بعضی ها فکر می کنند که عاق والدین یعنی اینکه حتما پدر و مادر نفرین بکنند تا مورد عاق والدین واقع بشوندولی نمی دانند که بسیاری از مشکلات زندگیشان به خاطر عاق بودنشان است.

امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند: هرکس پدر و مادر خود را غمگین کند عاق والدین است.

 

نا امید نباشید؛ عاق والدین قابل بخشش است

گناه عاق والدین مانند گناهان دیگر قابل بخشش است. اگر والدین زنده هستند، می‌توان با عذرخواهی و احسان، گناه گذشته را جبران کرد و اگر از دنیا رفته‌اند، با طلب مغفرت و دادن خیرات و صدقات می‌توان رضایت آن‌ها را جلب کرد. در این صورت اثر وضعی گناه از بین خواهد رفت.

عاق والدین (خشم آوردن و دل شکستن و آزردن خاطر پدر و مادر) از گناهان کبیره و سبب بدبختی انسان در دنیا و آخرت است که موجب کوتاهی عمر و تلخ و سخت شدن زندگی بر انسان، و فقر و پریشانی انسان می‌شود و در آیات و روایات از این کار مذمت شده و بدترین نوع قطع رحم است

اثرات و کیفر عاق والدین

روایت از قطع ارتباط یا برخورد خشم آلود با ارحام و خویشان به خصوص پدر و مادر کم ترین اثرش در دنیا این است که باعث فقر شدید و گرفتار شدن به اذیت اشرار، کوتاه شدن عمر و بروز مرگ ناگهانی و نابهنگام می شود. در آخرت چنان از رحمت الهی دور می گردد که بوی بهشت (که از مسافت هزار سال راه به مشام می رسد) به مشام چند گروه از جمله عاق والدین یا کسی که با ارحام قطع رابطه کند، نخواهد رسید (کافی، ج 2، ص 350 - 346)

پیامبر خدا (صلی الله و علیه وآله) درباره کیفر و عقوبت عاق والدین فرمودند: " به فرزند نافرمان گفته می‌شود: هر کار (عبادی) که می‌خواهی بکن. امّا من تو را نمی‌آمرزم (بحارالأنوار: 74 / 80 / 82 منتخب میزان‌الحکمة: 614)".

امام صادق (علیه السلام) نیز می‌فرمایند: "هرکه به پدر و مادر خود کینه‌توزانه نگاه کند، خداوند هیچ نمازی از او نپذیرد (بحارالأنوار: 74 / 61 / 26 منتخب میزان‌الحکمة: 614)".

امام هادی (علیه السلام) نیز در حدیثی درباره عواقب این عمل ناپسند، فرمودند: " نافرمانی والدین، تنگدستی در پی دارد و به ذلّت می‌کشاند (بحارالأنوار: 74 / 84 / 95 منتخب میزان‌الحکمة: 614)".

همچنین پیامبر خدا (صلی الله و علیه وآله) در حدیثی بسیار پندآموز فرمودند: سه گناه است که کیفرشان در همین دنیا می‌رسد و به آخرت نمی‌افتد: آزردن پدر و مادر، زورگویی و ستم به مردم و ناسپاسی نسبت به خوبی‌های دیگران (أمالی‌المفید: 237 / 1 منتخب میزان الحکمة: 222)".

 



:: برچسب‌ها: عاق والدین ، نفرین پدر ومادر ، احسان به پدر و مادر ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : علیرضا شمس
تاریخ :
مراسم چهارشنبه سوری و عید نوروز وسیزده بدر

چهارشنبه سوری

آخرین چهارشنبه قبل از حلول سال جدید را چهارشنبه سوری می گویند، که البته شب آن، یعنی غروب سه شنبه مهم است نه خود چهار شنبه. جشن چهارشنبه سوری یکی از مراسم بسیار جذاب و مفرح ما ایرانیان به شمار می آید. این جشن در قبل از تهاجم اعراب در بین نیاکان ما به جشن سوری مرسوم بود. سور به معنی سرخ می باشد و چون این جشن با برپا کردن آتش همراه است به این نام مرسوم گردید. آتش در بین ما ایرانیان مظهر نابودی تاریکی و سیاهی است. این دو واژه همان پلیدی و اهریمن هستند و روشنایی آتش پاکیزگی، طراوت، زندگی و سلامتی، سازندگی و پیشرفت را به همراه دارد. همچنین با کمک آتش و نور که سمبل های خوبی هستند افراد امیدوارند که راه خود را در آخرین شبهای تاریک سال پیدا کنند و به روزهای آغازین بهار برسند.

مراسم شب چهارشنبه سوری بطور اجمالی

همه کار به این منظور است که در این شب خوشی بیاید و غم برود.

جالب ترین و مرسوم ترین مراسم این شب برپاکردن آتش با بته و خار در سر گذرها، بر سر بامها و یا در حیاط خانه ها می باشد. افراد شرکت کننده در کنار آتش جمع می شوند و همراه با رقص و آواز یک به یک از روی آتش می پرند و جمله  "سرخی تو از من،  زردی من از تو" را تکرار می کنند، به این معنی که سرخی و تازگی و روشنایی آتش از آن من و زردی و مریضی و بدی من نیز از آن آتش، تا در آتش بسوزد و پاک شود. وقتی آتش سوخته و تمام شد، اگر در خانه مراسم انجام شده باشد، خاکسترها را جاروب نموده و جمع می کنند و می دهند یک نفر از خانه بیرون ببرد. در این موقع همه اهل خانه جمع شده، می پرسند: "کجا می روی؟"، می گوید: "کوچه". میپرسند: "چی چی می بری؟" می گوید: "درد و بلای اهل خانه". این شخص با خاکسترها بیرون می رود و در را بروی او می بندند. پس از آنکه خاکسترها را بیرون ریخت بر می گردد و در می زند. اهل خانه با هم می پرسند: "کی هستی؟"، می گوید: "منم". می پرسند: "از کجا آمده ای؟"، می گوید: "از عروسی". می پرسند: "چی چی آوردی؟" می گوید: "تندرستی". 

  شب، همین که تشریفات دیگر تمام شد موقع چراغ روشن کردن از آن اسپند یک مشت در آتش باید ریخت. این کار باید به دست بزرگترین خانمی که در خانه هست، از نظر سن، انجام گیرد. او باید بچه ها را یکی یکی از میان دود اسپند بگذراند. قبل از ریختن اسپند در آتش باید آنرا دور سر همه اهل خانه گردانده و این ورد را بخواند: "اسپند اسپند دانه اسپند سی و سه دانه بترکد چشم حسود بیگانه. همسایه دست راستی، همسایه دست چپی، همسایه روبرو، همسایه پشت سر ... "

زنان مورکان در سابق عقیده داشتند که در شب چهار شنبه سوری باید حتماً به کوه بالا چشمه دره حسن خان (سنگ سوراخی ) رفت و در آنجا با روشن کردن شمع ودعا کردن حاجت طلبید . پیر زنانِ با نشاط قدیمی مورکان، در شب چهارشنبه سوری مجلس شادی را رو به راه می کردند. در این مجلس از ترانه های قدیمی خوانده می شد و دایره نیز می زدند و همه ابراز سرور می کردند.

پس از ختم این تشریفات اهل خانواده گرد هم جمع می شوند وبه خوردن آجیل مشکل گشا شامل هفت نوع خشکبار و شیرینی می پردازند و به شادی و تفنن مشغول می گردند.

در پایان نیز، پس از خوردن آجیل اهل خانه دور هم می نشینند و فال می گیرند. فال با حافظ یکی از فال های شب چهار شنبه سوری است  

سیزده به در

یکی دیگر از آیین های نوروزی، آیین سیزده به در است. روز سیزدهم فروردین ماه، یعنی سیزدهمین روز نوروز را، "سیزده به در" می گویند و از مجموعه جشن هایی است که سر آغاز آن چهار شنبه سوری بوده، با نوروز به اوج خود می رسد و از آنجا که نوروز باید در جایی به اتمام برسد، در سیزدهم فروردین این جشن ها به پایان می رسند.

در ادبیات کهن ایران زمین، اعداد و ارقام دارای مفاهیم خاصی بوده اند که این مفاهیم هنوز در میان سنت های به جای مانده از آن زمان به چشم می خورند. اعداد سه، هفت و سیزده و بسیاری اعداد دیگر در ایران باستان مفاهیمی پیچیده از تأثیرات نجومی و پدیده های جاری در قرن ها و دوره ها به دنبال داشته اند. تأثیر این اعداد بر روی سنت های کهن ایران به حدی بوده است که جلوه برونی آن در هفت سین، هفت خوان رستم، هفت شهر عشق، هفت اورنگ و سیزده به در به طور روشن نمایان است.

سیزده به در یکی از سنت های رایج ایرانی است که از قدمتی بسیار برخوردار است. این سنت با فراگیری خود در کل پیکره اجتماعی ایران یک اسطوره معنایی در سطح وسیع اجتماعی به وجود آورده است.

در زمینه پیدایش نام "سیزده به در" در میان آثار به جای مانده از گذشتگان اتفاق نظر محسوسی به چشم نمی خورد، ولی باید اذعان داشت که روز"سیزده به در"  دارای جایگاه خاص تاریخی در میان اهالی ایران زمین بوده است. تا آنجا که در زمینه تبار شناسی"سیزده به در"  باید به اساطیر قدیمی بر جای مانده در ایران رجوع کرد.

در اساطیر ایران، عمر جهان هستی دوازده هزار سال آمده است و پس از این دوره جهان بسته می شود و انسانهایی که وظیفه آنها در جهان هستی، جنگ علیه اهریمن است با سپری شدن این دوازده هزار سال و ظهور ناجی موعود، سرانجام به پیروزی و ظفر میرسند و در هزاره سیزدهم تحت راهنمایی سوشیانس در بهشت به زندگی خود ادامه می دهند.

به نظر می رسد عدد دوازده از بروج دوازده گانه گرفته شده باشد، که آگاهی نسبت به آنها می تواند نشان از وسعت دانش ایرانیان در آن زمان به علم ستاره شناسی داشته باشد.

به این ترتیب، در تقویم ایرانی، نخستین دوازده روز سال، "جشن زایش انسانها" ، تمثیلی از دوازده هزار سال زندگی و نبرد با اهریمن است و روز سیزدهم تمثیلی از هزاره سیزدهم و آغاز رهایش از جهان مادی است. به همین دلیل نیز، روز سیزدهم که در واقع نمادی از زندگی انسان در پردیس است، متعلق به ستاره باران انگاشته می شد، زیرا نزول باران بهاری باعث سرسبزی و طراوت زمین شده و نمایه ای از بهشت را به وجود می آورد. این اعتقاد در ایران باستان موجب می شد، سیزدهم نوروز، روز ویژه طلب باران بهاری برای کشتزارهای نومید، انگاشته شود.

رسوم این روز در ایران باستان متنوع است. در این روز، از دیر باز مردم مورکان نیز  به دشت و صحرا  وکنار زاینده رود می روند   و یا رسم بوده است که سبزه سفره هفت سین را به نخستین رودخانه زاینده رود  که از روستا   می گذرد  بسپارند تا با پیوستن به مزارع و کشتزار ها به آنها رونق و برکت بخشد. به همین علت قسمت بالادست رودخانه بالا آسیاب سبزه ها را در آبی می انداختند .

در مورکان قدیم در روز سیزده به در، مردم نسبت با طبخ انواع غذا سفره را رنگین می کردند و هر کدام یک از اعضای فامیل گرد سفره می نشستند وهرکس از هر غذائی دوست داشت میل می کرد و فرقی نداشت این غذا را چه کسی طبخ کرده است .

در این روز پسرها و دخترهای جوان به امید برآورده شدن آرزوها و یا یافتن همسری مناسب سبزه ها را گره می زنند. اعتقاد بر این است که وقتی گره سبزه ها باز شوند تمامی مشکلات حل می شوند و آنها به آرزوی خود می رسند. مرسوم است که هنگام گره زدن سبزه دخترها چنین زمزمه کنند: "سیزده به در، سال دگر، بچه بقل، خونه شوهر". در پایان روز، سبزه را به دور می اندازند، زیرا معتقدند که این سبزه تمامی دردها و بیماریها را در خود جمع نموده است. بنابراین دست زدن به سبزه دیگران موجب انتقال این مشکلات به فرد دیگری می شود.

در این روز از هر گوشه دشت و صحرا، صدای ساز و آواز مردان و زنان به گوش می رسد. همه شادی و پایکوبی می کنند و آنان که صدای خوشی دارند به آواز خواندن می پردازند.

 

 



:: برچسب‌ها: مراسم چهارشنبه سوری و عید نوروز وسیزده بدر ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : علیرضا شمس
تاریخ :
مرگ و زندگی دست خداست

قرآن کریم برای اینکه یک مطلبی را برای مردم بیان کند از بهترین شیوه تبلیغی استفاده کرده است و آن را بیان نکات قابل تذکر به وسیله داستان است که شاید همه مردم فطرتاً با داستان اُنس دارنده اما اگر انگیزه خواندن مطلبی را نداشته باشند یا حوصله گوش دادن به مطلبی را نداشته باشند ولی آن نکته قابل ذکر، با داستان بیان شود، با جان و دل و با یک رغبت خاص به آن داستان گوش فرا می‌دهند. اما این گوش دادن تنها کافی نیست بلکه در مورد مسائل مهمی مثل مرگ علاوه بر اینکه باید به داستان خوب توجه کنیم باید خوب در مورد آن تفکر و تعقل کرد. محقق در این نوشتار از بین تعداد زیادی داستان که در کتب مختلف در مورد مرگ بیان شده است چند تا، از آن‌ها را که در مورد تعقل و تفکر بیشتر است جمع آوری نموده است تا خوانندگان عزیز با خواندن آن‌ها ادامه راه دنیوی را به سوی سعادت ابدی با اشتیاق و ذوق و تفکر و تعقل بیشتر بپیمایند و به آن حیات ابدی برسند و در پیشگاه حضرت حق با رویی گشاده وارد شوند.

داستان‌هایی از مرگ

علاقه به مرگ: چرا؟
از حضرت علی (ع) سؤال شد که چرا مرگ را دوست داری و گاهی می‌فرمایی که انس من به مردن از علاقه طفل به پستان مادرش بیشتر است) در پاسخ فرمودند: چون نمونه الطاف خدا را در دنیا دیدم یقین پیدا کردن که آن خدایی که در دنیا آنقدر به من لطف کرد و مرا در راه فرشتگان و پیامبرانش سوق داد و در روز قیامت هم مرا فراموش نخواهد کرد، آری من از مقصد و نوع برخورد و پذیرایی‌های آن خدای بزرگ در آن روز حساس دلهره ای ندارم. ( 1 )

مرگ و زندگی دست خداست

یک نفر گفت: من در هر عملی که خصوص علم طب استادم، از جمله حرف‌هایش این بود که می‌گفت: چون از روی موازین پزشکی مواظب مزاج و حال خود هستم، تا چهل سال دیگر زنده و سالم می‌مانم. در آن هنگام او شصت ساله بود، فردای ان روز، هنگام ظهر، ماست و خیار خورد و دلش درد گرفت، به جای این که تشخیص دهد از سردی است این طور تشخیص داد که چون ماست ضد صفرا است من هم صفرایم زیاد است، ماست نتوانسته تمام صفرا را دفع کند بنابراین یک شیشه آب لیمو را هم سر کشید تا به نظر خودش، مزاجش متعادل شود. همین قدر بدانید که عصر همان روز مرد و جنازه‌اش را از خانه بیرون بردند. بدین ترتیب ثابت شد که مرگ و زندگی انسان دست خداست و انسان از خود قدرتی ندارد. (2)

مرگ ترس ندارد!

یکی از علاقه مندان و نزدیکان مرحوم آیت الله کوهستانی (رحمه‌الله) نقل می‌کند! یکی از اهالی محل از دنیا رفت، ما به اتفاق از اهل محل جهت تجهیز میت در قبرستان بودیم. یکی از مؤمنین مشغول کندن قبر بود، در این اثنا مرحوم آقاجان (آیت الله کوهستانی) برای اقامه نماز و تفقد از صاحبان عزا در مراسم شرکت کردند. شخصی به آقاجان گفت: چه کارکنیم، مرگ خیلی سخت است، خدا چگونه می‌خواهد با ما معامله کند معظم له در جوابش گفت: «اگر عمل داشته باشی چیزی نیست، مثل این است که پیراهن کثیف را از تنت بیرون کنی و پیراهن تمیز بپوشی».(3)

مرگ و مغفرت

عصر رسول خدا (ص) بود. بانویی دردمند و رنجور از دنیا رفت، هر کس با خبر می‌شد طبق معمول می‌گفت: آن زن از دنیا راحت شد، چنانکه روزمره شنیده می‌شود که اگر کسی در این دنیا بسیار در رنج و درد باشد و بمیرد می‌گویند راحت شد، بلال حبشی نیز بر این اساس، به حضور رسول خدا (ص) آمد و گفت: «ماتَت فُلانَه فَاستَراحَت فلان زن مرد و راحت شد.» پیامبر (ص) از این سخن بلال خشمگین شد و به او فرمود: «إنَّما إستَراحَ مَن غُفِرَلَهُ؛ بدان که کسی راحت شود که مورد آمرزش قرار گیرد».(4)

چرا از مرگ می‌ترسیم؟

شخصی از پیامبر گرامی (ص) پرسید چرا از مرگ می‌ترسیم؟ رسول خدا (ص) فرمود: آیا مال داری؟ گفت بله فرمود: آیا در راه خدا داده ای؟ گفت: نه، فرمود: به همین خاطر می‌ترسی. نظیر همین سؤال را شخص دیگری از امام حسن (ع) کرد؛ امام جواب داد: شما تمام کوشش خودتان را صرف آبادی دنیا کرده‌اید و برای آخرت کار نیکی ندارید و به همین خاطر از مرگ می‌ترسید که از جای آباد به جای خراب منتقل شوید. «إنکُم أخرَبتُم آخِرَتَکُم وَ عَمَّرتُم دُنیاکُم فَأنتُ» تَکَرَون النَّقلَهَ مِنَ العُمرانِ إلی الخَرابِ» (5)

لحظه سخت جان دادن

روزی عزرائیل نزد موسی آمد، موسی پرسید: برای زیارتم آمده ای یا برای قبض روحم؟ عزرائیل: برای قبض روحت. موسی: ساعتی به من مهلت بده تا بقا فرزندانم وداع کنم. عزرائیل: مهلتی در کار نیست. موسی (ع) به سجده افتاد و از خدا خواست تا به عزرائیل بفرماید که مهلت دهد تا با فرزندانش وداع کند. خداوند به عزرائیل فرمود: «به موسی (ع) مهلت بده!» عزرائیل مهلت داد. موسی (ع) نزد مادرش آمد و گفت: «سفری در پیش دارم!» مادر گفت: «چه سفری؟» موسی (ع) گفت: «سفر آخرت» مادر گریه کرد. موسی (ع) نزد همسرش آمد، کودکش را در دامن همسرش دید، با همسر وداع کرد، کودک دست به دامن موسی زد و گریه کرد، دل موسی (ع) از گریه کودکش سوخت و گریه کرد خداوند به موسی (ع) وحی کرد: «ای موسی! دل از آنجا بکن من از آن‌ها نگهداری می‌کنم و آن‌ها را در آغوش محبتم می‌پرورانم» دل موسی (ع) آرام گرفت. به عزرائیل گفت: جانم را از کدام عضو می‌گیری؟
عزرائیل: از دهانت
موسی: آیا از دهانی که بی واسطه با خدا سخن گفته است جانم را می‌گیری؟
عزرائیل: از دستت
موسی: آیا از دستی که الواح تورات را گرفته است؟
عزرائیل : از پایت
موسی: آیا از پایی که با آن به کوه طور برای مناجات با خدا رفته‌ام؟ عزرائیل نارنجی خوشبو به موسی داد، موسی آن را بو کرد و جان سپرد. فرشتگان به موسی (ع) گفتند: «یا أهوَنَ الأنبیاء مَوتاً کیفَ وَجَدتَ المَوتَ؛ ای کسی که در میان پیامبران از همه راحت‌تر مردی، مرگ را چگونه یافتی؟ موسی (ع) گفت: «کَشَاه تُسلَخُ و هِیَ حَیَّه؛ مرگ را مانند گوسفندی که زنده پوستش را بکنند، یافتم.»(6)

با مردگان سخن می‌گوید

در جنگ بدر پس از فتح مسلمین و کشته شدن گروهی از سران و متکبران قریش و انداختن آن‌ها در یک چاه در حوالی بدر، رسول خدا (ص) سر به درون چاه برد و به آن‌ها رو کرد و گفت: «ما آن چه از خداوند به ما وعده داده بود محقق یافتیم آیا شما نیز وعده های راست خدا را به درستی دریافتید؟» بعضی از اصحاب گفتند: «یا رسول الله! شما به کشته شدگان و مردگان سخن می‌گویید؟ مگر این‌ها سخن شما را درک می‌کنند؟» حضرت فرمودند: «آن‌ها هم اکنون از شما شنواترند».(7)

دریافت حقیقت

شخصی وارد مسجد پیامبر (ص) شد و به پیامبر (ص) عرض کرد: «ای رسول خدا! به من قرآن بیاموز!» پیامبر (ص) او را به یکی از یارانش سپرد. او دست این شخص را گرفت و به کناری برد و سوره مبارکه زلزال را برای او خواند تا به این آیه رسید: «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ؛ پس هر کس ذره ای کار خیر انجام دهد آن را می‌بیند و هر کس ذره ای کار بد کرده آن را می‌بینید.» آن شخص اندکی به فکر فرو رفت سپس به خواننده گفت: «آیا این جمله ما وحی است؟» او در جواب گفت: «آری؟» آن شخص گفت: «من درس خود را از همین آیه آموختم» یعنی همین آیه برای موعظه و نشان دادن خط و راه راست پیمودن آن کافی است. سپس آن صحابی به حضور رسول خدا (ص) رسید و جریان را برای حضرت نقل نمود. پیامبر فرمود: «دَعَوُهُ فَإنَّهُ فَقِهَ» او را آزاد بگذارید که حقیقت را دریافت و شناخت. ( 8 )

لحظه جاودان

نقل شده است که: عارفی با خود می‌اندیشید آیا در قرآن مجید آیه ای وجود دارد که مضمون این حدیث را تأیید نماید: «یَخرُجُ روحُ الموُمنِ مِن جَسَدِه» ا یَخرُجُ الشَّعرُ مِن العَجین؛ روح مؤمن به هنگام جان دادن چنان آسان از جسدش بیرون می‌رود همانند بیرون آمدن مویی از اندرون خمیر.» عارف مذکور تمامی قرآن را از اول تا آخر با تدبر مطالعه نمود و چیزی در این باره نیافت تا اینکه شبی حضرت رسول (ص) را در خواب دیده عرض کرد «یا رسول الله (ص) خداوند متعال فرمود: «وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ مُبینٍ ؛ و نه هیچ تر و خشکی وجود دارد و جز این که در کتابی آشکار ثبت است» و حال آنکه من تمامی قرآن را با دقت مطالعه کردم و. لی معنی این حدیث را پیدا نکردم.» پیامبر اکرم (ص) به وی فرمود: سوره مبارکه یوسف را مطالعه کن تا معنی حدیث را بیابی، آنجا که خداوند فرموده: «فَلَّما رَأینَ]ُ اَکبَؤنَهُ وَقَطََّعنَ أیدَیهُنّ؛ هنگامی که چشم آنان (=زنان) به او (= یوسف) افتاد او را بسیار بزرگ (و زیبا) شمردند و (بی توجه) دست‌های خود را بریدند.» همان گونه که زنان عذاب و درد بریدن دست خود را نفهمیدند، مؤمن نیز هنگامی که فرشتگان رحمت و جایگاه خویش در بهشت و نعمت‌ها و لذایذ بهشتی و حور و قصور را می‌بینید، قلب و فکر او غرق تماشای اینان شده و درد مرگ و سکرات موت را حس نمی‌کند. (9)

مرگ‌های ناگهانی

در کنار مصائب جمعی و گروهی بلایای شخصی و فردی وجود دارد که نه قابل پیش بینی است و نه قابل پیش گیری بی خبر و به طور ناگهانی می‌آید و برق آسا به زندگی خاتمه می‌دهد در روزگار گذشته این قبیل وقایع بسیار روی داده که بعضی از آن‌ها در تاریخ ثبت گردیده و برخی به دست فراموشی سپرده شده است در اینجا یک مورد از حوادث فردی ذکر می‌شود. یعقوب بن داود وزیر مقتدر و نافذ الکلمه مهدی عباسی بود برادری داشت به نام عمر بن داود که او نیز به اعتبار برادرش مورد توجه مردم بود. روزی عمر تصمیم گرفت با جمعی از دوستان و بستگان خود به گردش بروند وسایل آسایش فراهم آمد و مقدار لازم، خوراک و میوه های گوناگون آماده شد. اما در آن روز به طور ناگهانی عمر در گذشت و همه بستگان به شگفت آمدند. علت مرگ این بود که سبدی از انگور نزد وی بروند، او دو حبه از خوشه ای برگرفت و به دهان افکند بدون اینکه بر حبه‌ها دندان بزند و پوستشان را بشکافد، به پایین فرستاد، اما حبه‌ها در گلو ماندند نه فرو رفتند و نه بیرون آمدند تا نفس عمر قطع شد و از دنیا رفت. برادر زاده‌اش داود بن علی در عزای او ضمن شعاری گفت: «عمر صبح در کمال سلامتی و خوشی با دوستان و بستگان به سر برد، امام اکنون میت خانواده است و در قبری نزد آرامگاه پدرش که از توده های سنگ و ریگ پوشیده شده، آرمیده است. (10)

زنده کردن مردگان

شخصی استخوان پوسیده ای را از دیواری کند و با فشار آن را به صورت آرد در آورد (با یک دنیا غرور و نخوت) به رسول خدا (ص) گفت: کیست که دوباره این استخوان پوسیده متلاشی را زنده کند؟ «مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ » خداوند به پیامبرش دستور می‌دهد به او بگو خدایی که در مرتبه اول او را آفرید بعد از متلاشی شدن هم می‌تواند دوباره خلق کند «قُلْ یُحْییهَا الَّذی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّة » اگر سازنده هر کالایی بگوید که من محصول کارخانه‌ام را باز کرده و دوباره به هم متصل می‌کنم گزاف نگفته زیرا ساختن از باز کردن و بستن مهم‌تر است وسوسه منکران معاد در دو چیز بود: اول- اینکه آیا می‌شود استخوان پوسیده زنده شود؟ «و قالوُاءَ إذا کُنّا عِظاماً وَ رُفاتاً ءَ إنا لَل» بُثونَ خَلقاً جدیداً» می‌گویند آیا هنگامی که ما استخوان‌ها پوسیده و پراکنده ای شدیم دگر بار آفرینش تازه ای خواهیم داشت!؟ دوم- اینکه بر فرض زنده شدن استخوان‌های پوسیده ممکن باشد این کار به دست چه کسی انجام خواهد گرفت؟ «َسَیَقوُ لُونَ «ییُعیدُنا؟ قُلِ الَّذی فَطَرَکُم أوَّلَ مَرَّهٍ»؛ می‌پرسند کی دوباره ما را بر می‌گرداند و به آن «بگو همان خدایی که بار اول شما را آفرید؛ اگر یک کارگر ساده خشت مال بگوید که من خشت دوم را خرد می‌کنم و دوباره از نو از همان خاک، خشت تازه ای می‌سازم آیا این قدر تعجب می‌کنند!؟ این کسانی که این قدر زنده شدن اجزای متلاشی مردگان را بعید می‌دانند چرا در اصل آفرینش شکی ندارند، اصل آفرینش که از دوباره آفریدن مشکل‌تر است؛ آیا هواپیما سازی مهم‌تر است یا باز کردن و در هم ریختن قطعات آن سپس وصل کردن آن‌ها؟ کسی که هواپیما را ساخت، اگر گفت من این هواپیما را باز می‌کنم و در هم می‌ریزم و دوباره می‌سازم، آیا باید شک کرد؟ هرگز، زیرا باز کردن و بستن به مراتب از ساختن اول آسان‌تر است و کسی که کار مشکل کرد کار آسان‌تر را هم می‌کند ((گرچه نزد خدا و قدرت بی نهایت او هیچ چیز مشکل نیست) به سراغ قرآن می‌رویم که در این زمینه می‌فرماید: ن هو الذَّی یَبدَؤُا الخَلقَ ثُمَّ یُعیدُه و هو أهوَنُ عَلَیه؛ او خدایی است که خلق و آفرینش را پدید آورد و سپس آن را باز می‌آورد و باز آوردن آسان‌تر است» ت» (11)

فقط تا لب گور

یکی از دانشمندان می‌گفت: روزی در بیرون صحرا نشسته بودم، موری را دیدم که دانه گندمی را از زیر خار و خاشاک پیدا کرد، آن را با زحمت مشقت بسیار از زیر خار و خاشاک بیرون آورد و مقداری آن را با خود حمل کرد. هر جا که پستی و بلندی بود، او به زحمت بسیار می‌افتاد و آن دانه گندم را با سختی بسیار همراه خود می‌برد من هم عقب سرش رفتم تا ببینم او به کجا می‌رود. مسافت زیادی را پیمود تا بالاخره به لانه‌اش رسید اما ناگهان دیدم که گنجشکی از بالا به پایین جست و دانه گندم را به همراه خود مورچه بلعید به فکر فرو رفتم که، آدمی این همه زحمت می‌کشد، ناگهان فرشته مرگ می‌آید و او را می‌برد آنچه زحمت کشیده تمامش به هدر می‌رود. مال و جاه را با خود تا لب گور می‌آورد، اما آنجا از او می گیرند و بدنش را زیر خاک می‌کنند، نه فرش و نه چراغی، نه انیس و مونسی، جز ایمان و عمل صالح، هیچ چیز هم ندارد آدمی بدبخت این جور است که برای خوشی در دنیا زحمت می‌کشد، امام بیچاره نمی‌داند غیر از دردسر، چیز دیگری نیست. (12)

داستان قرآنی

حضرت ابراهیم (ع) از کنار دریایی گذشت. لاشه ای را دید که گوشه ای از آن در دریا و قسمت دیگرش در خشکی قرار داشت و حیوانات دریایی و صراییو پرندگان بر سر آن ریخته و هر ذره ای از آن را یک نوع حیوانی می‌خورد، همین که این منظره را دید از خدا پرسید که روز قیامت چگونه مردگان را زنده می‌کنی (ذرات این لاشه در دریا و صحرا و فضا پخش شد و هر قسمت بدنش جزء بدن حیوان دیگری گردید) خداوند از ابراهیم پرسید آیا ایمان به معاد و قدرت من نداری؟ گفت چرا این با مشاهده عینی آرامش دل پیدا می‌کنم (آری استدلال و منطق تنها مغز را آرام می‌کند ولی تجربه و مشاهده دل را) خداوند به ابراهیم فرمود چهار نوع پرنده را بگیر و پس از ذبح گوشتشان را درهم مخلوط کن و بر سر چند کوه بریز یک یک آن‌ها را صدا کن؛ ببین چگونه ذرات مخلوط از هم جدا می‌گردد و در کنار هم قرار می‌گیرد و پرنده اولی ساخته می‌شود حضرت ابراهیم (ع) خروس و کبوتر و طاووس و کلاغ را گرفت و ذبح نمود و گوشتشان را کوبیده و در هم مخلوط کرده و بر سر کوه نهاد، سپس هر کی از آن پرنده‌ها را صدا زد تمام ذرات گوشت آن که بر سر هر قله کوهی بود به هم متصل شد و در برابر چشمان او به صورت یک پرنده کامل در آمد. آری خداوند برای مثال ابراهیم‌ها که در کلاسه‌ای ابتدائی و متوسطه قبول شده‌اند مرحله بالاتر دارد و آنان را به آزمایشگاه های مخصوص خود در نظام هستی می‌برد ولی برای کسانی امثال ما که از پله های اول هم بالا نرفته‌ایم از مقام شهود و حضور و معراج و ملکوت و یقین خبری نیست. (13)

زندان و بهشت

روزی امام حسن مجتبی (ع) لباس بسیار فاخری پوشید، وضع خود را آراسته کرد و عطر زد و سوار بر مرکب شد و در صورتی بسیار عالی از خانه خارج شد در بین راه شخصی که یهودی بود و از شدت فقر و تنگدستی، لباس‌های مندرس پوشیده و لاغر و ضعیف بود و وضع اسفناکی داشت و به او برخورد کرد و حضرت را متوقف کرد و گفت: من از جدت رسول خدا (ص) شنیدم که می‌گفت: دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است، در حالی که من دنیا را چون بهشتی پر نعمت برای تو که مؤمن هستی می‌بینم و برای خودم که کافر هستم به مانند زندانی که از سختی آن در معرض هلاک هستم حضرت در پاسخ فرمود: اگر از آن چه خدا از آتش جهنم و عذاب سخت برایت آماده کرده خبر داشتی می‌فهمیدی که اینک با این همه فقری که داری در بهشتی زندگی می‌کنی که بسیار پر نعمت و وسیع می‌باشد. (14)

همنشینی ابدی انسان با اعمال

خواجه نظام الملک گفت: شبی در خواب دیدم شخصی زشت و بد هیکل پیدا شد، نزدیک من نشست به همین طریق عده ای با هیولائی زشت چنان کریه و بد منظر بودند که از بوی بد آنها نزدیک بود روح از بدنم خارج شود، هر کدام از دیگری زشت‌تر و بد بو تر با اضطراب و وحشت زیاد از خواب بیدار شدم خوابم را به کسی ابراز نکردم شب دوم همان افراد و اشخاص ظاهر شدند از دیدار آن‌ها نزدیک بود قلب تهی کنم شب سوم از ترس خواب نرفتم بیداری به نهایت رسیده خواب بر من غلبه نمود، باز هانت اشخاص شب‌های گذشته را دیدم ولی در آخر کار، مشاهده نمودم عده ای آمدند زیبا صورت و سیرت، خوش سخن هر یک از آن‌ها وارد می‌شد یک زشت رویان بیرون می‌رفت تا تمام آن‌ها رفتند اشخاص زیبا جایشان را گرفتند من از مجالست و همنشینی آن‌ها بسیار خرسند شدم از یک نفر پرسیدم شما کیستید؟ گفت ما صفات نیک تو ایم آن‌ها که رفتند صفات زشت تو بود بودند اگر تو را تاب همنشینی با آن‌ها هست، مجالستشان را اختیار کن و الا اگر آن‌ها را دوست نداری ما را به دوستی برگزین! هر یک از ما و آن‌ها مدت هم نشینی مان با تو تا ابد خواهد بود. (15)

اثر اعمال در آخرت

سعد بن معاذ یکی از یاران بسیار خوب پیامبر اکرم (ص) بود همین که از دنیا رفت و خبر مرگ او به رسول الله (ص) رسید، حضرت با یاران از جا بر خاسته و بدون لباس رسمی (بدون عبا و کفش) حرکت کردند، پیامبر اکرم (ص) دستور غسل دادند و بقیه روایت را قبلاً بیان شد در چند صفحه قبل و می‌خواهیم به این روایت مراجعه کنیم و نکات این روایت را بیان نماییم (در چند صفحه قبل بیان شد).

مرگ و شادی

امام جواد (ع) نهمین امام بر حق به عیادت یکی از اصحابش که بیمار شده بود رفت و در بالین او نشست و دیدار او گریه می‌کند و در مورد مرگ بی تابی می‌نماید، فرمود: «ای بنده خدا! از مرگ می‌ترسی؟ از این جهت که نمی‌دانی مرگ چیست؟ آیا اگر چرک و کثافت تو را فرا گیرد و موجب ناراحتی تو گردد و جراحات و زخم‌های پوستی در بدن تو پدید آید و بدانی که غسل کردن و شستشو در حمام، همه این چرک‌ها و زخم‌ها را از بین می‌برد، آیا نمی‌خواهی که وارد حمام شوی و بدنت را شستشو نمائی و از زمها و آلودگی‌ها پاک گردی؟ و یا میل نداری به حمام بروی و دوست داری با همان آلودگی و زخم‌ها باشی؟ بیمار عرض کرد: البته دوست دارم در این صورت به حمام بروم و بدنم را بشویم امام جواد (ع) فرمود: مرگ (برای مؤمن) همان حمام است و آن آخرین پاک‌سازی آلودگی گناه، و شستشوی ناپاکی‌هاست بنابراین وقتی که به سوی مرگ رفتی و از این مرحله گذشتی در حقیقت از همه اندوه و امور رنج آور رهیده ای و به سوی خوشحالی و شادی روی آورده ای!» بیمار گفته و فرموده امام جواد (ع) قلبی آرام پیدا کرد و خاطرش آسوده شد، عافیت و نشاط پیدا کرد و دلهره و نگرانیش از بین رفت. (16)

نماز وحشت ملا فتحعلی سلطان آبادی

یکی از صالحان روزگار بنام فتحعلی سلطان آبادی عادت داشت که هرکس از دوستان اهل بیت (ع) از دنیا می‌رفت، در شب اول دفن او دو رکعت نماز وحشت برای او می‌خواند خواه او را بشناسد خواه نشناسد و هیچ کس نمی‌دانست که ملا فتحعلی چنین عادتی دارد. روزی یکی از دوستان در راهی او را دید و گفت من فلان شخصی را که در عالم خواب دیدم و احوالش را پرسیدم گفت: در سختی و دشواری عقاب الهی بودم تا اینکه فلانی (ملا فتحعلی) دو رکعت نماز برای من خواند، همان موجب نجات من از عذاب قبر گردید، خدا پدرش را رحمت کند که چنین احسانی به من کرد و هدیه ای برایم فرستاد. ملا فتحعلی گفت: آری من برای همه ارادتمندان اهل بیت عصمت و طهارت (ع) که فوت می‌کنند، این نماز را می‌خوانم که دو رکعت است، در رکعت اول بعد از حمد، آیه الکرسی و در رکعت دوم بعد از حمد، دوباره سوره قدر (و بعد از نماز گفته شود: خدایا ثواب این نماز را به قبر فلان کس برسان).(17)

حساب اهانت به علویه

یکی از بزرگان و علمای اعلام و سلسله جلیله سادات که شاید از ذکر نام شریفش راضی نباشد نقل فرمود: وقتی پدر علامه‌ام را در خواب دیدم، پرسش‌هایی از ایشان نمودم و پاسخ‌هایی نشنیدم: 1- ارواحی که در عالم برزخ معذبند عذاب و سختی‌های آن‌ها چگونه است؟ در پاسخ فرمود: آنچه برای تو که هنوز در عالم دنیا هستی می‌توان بیان کرد به طور مثال آن است که هرگاه در دره ای از کوهستان باشی و از چهار سمت کوه‌های بسیار مرتفعی که هیچ توانایی بر بالا رفتن از آن‌ها نباشد و در آن حال گرگی هم تو را دنبال کند و هیچ راه فراری از او نباشد 2- آیا خیراتی که در دنیا برای شما انجام داده‌ام به شما رسیده و کیفیت بهره‌مندی شما از خیرات ما چگونه است؟ در پاسخ فرمود: بلی تمام آنها به من رسیده است هر گاه در حمام بسیار گرم پر از جمعیتی باشی که در اثر کثرت تنفسی و بخار و حرارت، نفس کشیدنت سخت باشد در آن حال گوشه درب حمام باز شود و نسیم خنک به تو برسد چقدر شاد و راحت و آزاد می‌شوی؟ چنین است حال ما هنگام رسیدن خیرات شما. 3- چون بدن پدرم را سالم دیدم و تنها لب‌های او را زخم دار و آلوده به چرک و خون بود از آن مرحوم سبب زخم بودن لب‌هایش را پرسیدم و گفتم: اگر از دست من بر می‌آید برای بهبود لب‌های شما بفرمایید تا انجام دهم؟ در پاسخ فرمود: تنها علاج آن به دست علویه مادر شما است؛ زیرا سبب آن اهانتی بود که در دنیا به او می‌نمودم و چون نامش سکینه است هر وقت او را صدا می‌زدم خانم سکو می‌گفتم و او رنجیده خار می‌شد و اگر بتوانی او را از من راضی کن امید بهبودی است ناقل محترم فرمود: این مطلب را به مادرم گفتم و در جواب گفت: بلی پدر شما هر وقت مرا صدا می‌زند از روی تحقیر می‌گفت خانم سکو و من سخت آزرده و رنجیده خاطر می‌شدم ولی اظهار نمی‌کردم و به احترام ایشان چیزی نمی‌گفتم و چون فعلاً گرفتار و ناراحت است او را حلال نموده و از او راضی هستم و از صمیم قلب برایش دعا می‌کنم. ( 18 )

گزارش از جهنم

حضرت عیسی (ع) با پیروانش سیاحت می‌کرد به دهکده ای رسید که تمام ساکنین آن در بین راه خانه‌هایشان مرده بودند حضرت عیسی (ع) فرمود: اینان به مرگ طبیعی نمرده اند و قطعاً گرفتار غضب الهی شده‌اند اگر غیر از این بود همدیگر را دفنمی کردند پیروانش گفتند: ای کاش ما می‌دانستیم قضیه اینان چه بوده است! به عیسی (ع) خطاب رسید مردگان را صدا بزن! یک نفر از آنان تو را جواب خواهد داد. حضرت عیسی (ع) صدا زد: ای اهل قریه! یکی از آنان پاسخ داد: بلی! چه می‌گویی یا روح الله؟
1.حالتان چگونه است و قضیه شما چه بوده است؟
2.ما صبحگاه با کمال سلامتی و آسوده خاطر سر از خواب برداشتیم و شبانگان امام همه در هاویه افتادیم!
3.هاویه چیست؟
4.دریایی از آتش است که کوه‌های آتش در آن موج می‌زند.
5.به چه جهت به این عذاب گرفتار شدید؟
6.محبت دنیا و اطاعت از طاغوت‌ها را چنین گرفتار نمود.
7.چه اندازه به دنیا علاقه داشتید؟
8.مانند علاقه کودک شیرخوار، به پستان مادر!
9.هر وقت دنیا به ما روی می‌آورد خوشحال می‌شدیم و هرگاه روی بر می‌گرداند غمگین می‌گشتیم.
آن گاه حضرت عیسی (ع) مکثی کردند و سپس پرسیدند:
1.تا چه حد از طاغوت اطاعت می‌کردید؟
2.هرچه می‌گفتند اطاعت می‌کردیم.
3.چرا از میان مردگان فقط تو جوابم دادی؟
4.زیرا آن‌ها دهانشان لجام آتشین زده شده و ملائکه تندخو و سختگیری مأمور آنان هستند، من در میان آنان بودم ولی در رفتار از ایشان پیروی نکردم. هنگامی که عذاب خداوند نازل شد مرا نیز فرا گرفت؛ و اکنون من با یک موی کنار جهنم آویزان هستم، می‌ترسم در میان آتش بیفتم! عیسی (ع) رو به جانب پیروانش کرد و گفت: در زباله دان خوابیدن و نان جوین خوردن شایسته خواهد بود، اگر دین انسان سالم بماند. ( 19 )

مکافات عمل

در زمان حضرت موسی پادشاه ستمگری بود که وی به شفاعت بنده صالح، حاجت مؤمنی را به جا آورد! از قضا پادشاه و مؤمن هر دو در یک روز از دنیا رفتند! مردم جمع شدند و پادشاه را به احترام دفن نمودند و سه روز مغازه‌ها را بستند و عزادار شدند اما جنازه مؤمن در خانه‌اش ماند و حیوانی بر او مسلط گشت و گوشت صورت وی را خورد! پس از سه روز حضرت موسی از قضیه با خبر شد موسی در ضمن مناجات با خداوند اظهار نمود: بار الهی! آن دشمن تو بود که با همه عزت و احترام فراوان دفن شد و این هم دوست توست که جنازه‌اش در خانه ماند و حیوانی صورتش را خورد! سبب چیست؟ وی آمد که ای موسی! دوستم از آن ظالم حاجتی خواست، او هم به جا آورد من پاداش کار نیک او را همین جهان دادم. اما مؤمن چون از ستمگر که دشمن من بود، حاجت خواست، من هم کیفر او را در این جهان دادم، حال هر دو نتیجه کارهای خودشان را دیدند. ( 20 )
توشه بر دوش به سوی آخرت
زهری می‌گوید: در شبی تاریک و سرد، علی بن حسین (ع) را دیدم که مقداری آذوقه بر دوش گرفته و می‌رود. عرض کردم: یا بن رسول الله! این چیست به کجا می‌برید؟ حضرت فرمودند: - زهری من مسافرم. این توشه سفر من است می‌برم در جای محفوظ بگذارم (تا هنگام مسافرت دست خالی و بی توشه نباشم!) گفتم: یا بن رسول الله! این غلام من است اجازه بفرما این بار را به دوش بگیرد و هر جا می‌خواهی ببرد. فرمودند: تو را به خدا بگذار من خودم بار خود را ببرم و تو راه خود را بگیر و برو و با من کاری نداشته باش! زهری بعد از چند روز حضرت را دید و عرض کرد: یا بن رسول الله! من از سفری که آن شب درباره‌اش سخن می‌گفتی، اثری ندیدم! فرمود: سفر آخرت را می‌گفتم و سفر مرگ نظرم بود که برای آن آماده می‌شدم سپس آن حضرت هدف خود را از بردن آن توشه در شب به خانه های نیازمندان توضیح داد و فرمود: آمادگی برای مرگ با دوری جستن از حرام و خیرات دادن به دست می‌آید. ( 21 )

بهترین اهل بهشت

مردی به همسرش گفت: برو خدمت حضرت فاطمه زهرا (س) از او بپرس آیا من از شیعیان شما هستم یا نه؟ آن زن خدمت حضرت زهرا (س) رسید و مطلب را پرسید و حضرت فاطمه (ع) فرمود: به همسرت بگو اگر آنچه را که دستور داده‌ایم به جا آوری و از آنچه که نهی نموده‌ایم دوری جویی از شیعیان ما هستی وگرنه شیعه ما نیستی زن به منزل برگشت و فرمایش حضرت زهرا (س) را برای همسرش نقل کرد مرد با شنیدن جواب حضرت سخت ناراحت شد و فریاد کشید: وای بر من! چگونه ممکن است انسان به گناه و خطا آلوده نباشد؟ بنابراین من همیشه در آتش جهنم خواهم سوخت زیرا هرکس از شیعیان ایشان نباشد همیشه در جهنم خواهد بود زن بار دیگر محضر فاطمه (س) رسید و ناراحتی و سخنان همسرش را نزد آن حضرت بازگو کرد. حضرت زهرا (ع) فرمود: به همسرت بگو؛ آن طور که فکر می‌کنی نیست چرا اینکه شیعیان ما بهترین اهل بهشتند ولی هرکس ما را و دوستان ما را دوست بدارد، دشمن دشمنان باشد و نیز دل و زبان او تسلیم ما شود ولی در عمل با اوامر و نواهی ما مخالفت کرده و مرتکب گناه شود گرچه شیعیان واقعی ما نیست اما در عین حال او نیز در بهشت خواهد بود و منتهی پس از پاک شدن گناه. آری! به این طریق است که به گرفتاری‌های (دنیوی) و یا به شکنجه و مشکلات صحنه قیامت و یا سرانجام در طبقه اول دوزخ کیفر دیده و پس از پاک شدن از آلودگی‌های گناه به خاطر ما از جهنم نجات یافته و در بهشت و در جوار رحمت ما منزل می‌گیرد. (22)

مرگ اندیشی

اسکندر ذوالقرنین در مسافرت‌های طولانی خود با یک جمعیت فهمیده برخورد کرد که از پیروان حضرت موسی (ع) بودند و زندگی آنان در آسایش توأم با عدالت و رستگاری بود. خطاب به آنان گفت: ای مردم! مرا از جریان زندگی خود آگاه سازید که من سراسر زمین را، صحرا و دریایش را، جلگه و کوهش را محیط نور و ظلمتش را، مانند شما را ندیدم به من بگویید! چرا قبرهای مردگانتان را در حیاط خانه های شماست!؟ برای آن که مرگ را فراموش نکنیم و یاد مرگ از قلبمان خارج نشود. پرسید: چرا خانه‌های شما در ندارد؟ گفتند: به خاطر این که در میان ما افراد دزد و خائن وجود ندارد و همه ما درستکار و مورد اطمینان یکدیگریم. پرسید: چرا حاکم و فرمانروا ندارید؟ گفتند: چون به یکدیگر ظلم و ستم نمی‌کنیم تا برای جلوگیری از ظلم نیازی به حکومت و فرمانروا داشته باشیم ... اسکندر پس از پرسش‌ها چند گفت: ای مردم به من بگویید! که آیا پدرانتان همانند شما رفتار می‌کردند؟ در پاسخ پدرانشان را چنین تعریف کردند: آنان به تهیدستان ترحم داشتند، با فقرا همکاری می نمودند و اگر کسی ستم می‌دید او را مورد عفو و گذشت قرار می دادند و از خداوند برای وی آمرزش می می‌خواستند. صله رحم را رعایت می‌کردند، امانت را به صاحبانشان بر می‌گردانند و خداوند نیز در اثر این رفتار پسندیده کارهای آن‌ها را اصلاح می‌نمود ذوالقرنین به آن مردم علاقمند شد و در آن سرزمین ماند تا سرانجام از دنیا رفت. (23)
مردم با نیاتشان محشور می‌شوند.
در حدیثی از براء بن عازب نقل است که معاذ بن جبل ابو ایوب انصاری در حالی که نزدیک پیامبر نشسته بود از ایشان پرسید: ای رسول الله درباره آیه «یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً» چه می‌فرمایید؟ حضرت (ص) فرمود: ای معاذ از امر عظیمی پرسش نمودی! و اندکی بعد فرمود: ده گروه از امت من با صورت و شمایلی مبدل و ممسوخ محشور خواهند شد و خداوند به میان آنان و مسلمین فاصله و جدایی می‌اندازد گروهی از آنان به صورت میمون و گروهی به صورت خوک و دسته ای پایشان به جای سرشان و سرشان به جای پایشان آمده است، و صورت و سرشان بر زمین کشیده می شود و گروهی با چشمانی نا بینا محشور می‌شوند که نمی‌دانند کجا بروند، و دسته ای آب دهان خود را می‌بلعند و زبان خود را می‌جوند و مایعی را قبح می‌کنند که همه از آن گریزان و متنفرند، و گروهی دست و پایشان قطع شده و دسته دیگر بر شعله های آتش مصلوبند و از عده ای چنان بوی تعفن به مشام می‌رسد که از بوی بد مردار بدتر است و بعضی لباسی از قطران بر تن دارند که بدن آنان را احاطه کرده است. اما آنانی که به صورت میمونند، سخن چینانند- آنان که در شمایل خوک اند، اهل سحت و احرام خواری‌اند- آنانی که سرازیر و سرنگون می‌آیند، ربا خوارانند- کوران، ستمگران اند- کران، در دنیا به اعمال خود مغرور بوده‌اند و بدان مباهات می‌کرده و عجب می‌ورزیده اند – کسانی که زبانه‌ایشان را می‌جوند، عالمان و قاضیانند که اعمالشان مخالف سخنانشان بوده است. - آنانی که دست و پایشان بریده شده است، به همسایه خود آزار رساندند- کسانی که بر آتش آویخته شده‌اند، از مردم نزد سلطان بد گویی کرده‌اند –اشخاص بد بو کسانی هستند که از شهوات و لذا کام جویی می‌کرده و حق خداوند را در اموالشان ادا نمی‌کردند- کسانی که آن لباس بر تن دارند، اهل تکبر و خود پسندی بوده‌اند. (24)

نتیجه گیری

آنچه که در این تحقیق به طور کلی و نتیجه بحث بیان می‌کنیم این است که محقق در نظر دارد با داستان‌هایی که از مرگ و قیامت بیان نموده است به خوانندگان عزیز بفهماند که ما نباید هرگز از مرگ ترس داشته باشیم بلکه همه ترس ما باید از اعمال ما باشد چون هر آنچه که از این طرف جمع کنیم و برای آن دنیا بفرستیم باعث ترس ما می‌شود چون تمام آنچه که باعث سخت جان دادن ما می‌شود از نتیجه مکافات عمل ما است پس عزیزان با دقت در این داستان‌ها خود را مهیا کنند و برای آخرتی راحت و آسوده.

پی‌نوشت‌ها:

1.معاد، استاد قرائتی، 184
2.استعاذه، 204
3.بوقله پارسایی، 288
4.داستان دوستان، 201:5
5.بحارالانوار، 129:6
6.مناهج الشارعین (علامه میرداماد)، ص 590
7.زندگی جاوید یا حیات اخوی مرحوم مطهری، ص 28-29
8.تفسیر نمونه، ج 27، ص 232 به نقل از روح البیان ج 10، ص 41515
9.رنگارنگ، ج 2، ص 433
10.شرح و تفسیر دعای مکارم الاخلاق 132:3 به نقل از کتاب الوزرا، ترجمه طباطبایی 202
11.معاد، استاد قرائتی، 184
12.معاد، شهید دستغیب، 24:3
13.معاد، استاد قرائتی: 181
14.شنیدنی‌های تاریخ 137
15.مصابیح الانوار، نظام العلماء تبریزی: 272
16.داستان دوستان 61:2 به نقل از معانی الاخبار: 121
17.دار السلام نوری، ج 2، ص 315 و داستان دوستان، ج 4، ص 161 و منازل الاخرة، ص 322
18.داستان‌های شگفت شهید دستغیب، ص 221
19.بحارالانوار، ج 14، ص 322
20.بحارالانوار، ج 75، ص 3730
21.بحارالانوار، ج 46، ص 65
22.بحار الانوار، ج 68، ص 155
23.بحار، ج 12، ص 179، این داستان به طور خلاصه آورده شد
24.برگرفته از کتاب داستان‌های عارفانه

منابع:
1.تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی، تهران: دارالکتب الاسلامیه چاپخانه مدرسه امیرالمؤمنین (ع)
2.منازل الاخرة و مطالب المفاخره، شیخ عباس قمی، تهران: دانشیاران ایران،1385
3.بحارالانوار، مجلسی، محمد باقر، انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، چاپ اول، تهران، 1365 ش.
4. زندگی جاوید، یا، حیات اخروی/ مرتضی مطهری، مشخصات نشر : قم: صدرا‫، ۱۳.
5.معاد، دستغیب، عبدالحسین، مشخصات نشر : شیراز: مسجد ‌جامع عتیق شیراز. کتاب‌خانه‫، ۱۳۵۷.
6.شرح دعای مکارم الاخلاق، امام سجاد (ع)، [شارح] روح الله خاتمی، مشخصات نشر : تهر‌ان: نشر زلال، ۱۳۶۸.
نظام‌العلمآ، محمد رفیع بن علی‌اصغر، ۱۲۵۰ - ق ۱۳۲۶
7. نظام‌العلمآ، التبریزی، مصحح علی‌اکبر بن امام‌ قلی، المدرس التبریزی کاتب محمد علی ابن محمد شفیع التبریزی، الشهیر به خوشنویس، وضعیت نشر : تبریز کارخانه مشهدی اسدآقاق ۱۳۰۴


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : علیرضا شمس
تاریخ :
lمحبت و مهر ورزی در دین اسلام

باسمه تعالی

« قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله و یغفرلکم ذنوبکم و الله غفور رحیم»

بگو: اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا شما را دوست بدارد، و گناهانتان را ببخشاید و خدا آمرزنده مهربان است.

اسلام برنامه تکامل و تعالی انسان است. زیر بنا و اساس این برنامه و این مکتب محبت است. مسئله محبت به اندازه ای در تحقق برنامه هایی که اسلام برای پیشرفت جامعه انسانی است پیش بینی کرده، مفید است که پیشوایان دین آن را اساس و پایه بلکه خود دین دانسته اند.

امام صادق (ع) فرمودند: آیا دین به جز محبت و مهرورزی است ؟!

خدایی را که دین معرفی می کند بالاترین مرتبه محبت و مهرورزی را نسبت به موجودات به ویژه انسانها دارد.

از این رو اولین صفتی که مسلمانها در جمله ای که همیشه و هر روز بارها و بارها موظف اند آن را تکرار کنند بلکه در ابتدای هر کلام و هر کاری به زبان آورند، صفت مهربانی و مهرورزی او نسبت به موجودات عالم و انسان است.

در کلمه « بسم الله الرحمن الرحیم» که برنامه افتتاحیه تمام مسلمانان است . بعد از نام خدا یعنی الله دو صفت رحمان و رحیم باید گفته شود و همیشه محبت او مورد توجه باشد ، زیرا او مهربانترین مهربانان است و همین لطف و مهربانی به انسانها بلکه به موجودات، عامل خلقت آنان و گستردن نظام هستی شده است. و بعد از مرحله خلقت می بینیم خداوند منان همانطور که خود نسبت به موجودات و مخلوقات خود و در رأس آنها انسانها محبت دارد، از انسانها خواسته است که نسبت به همدیگر هم با محبت باشند و روز به روز بر محبت خود نسبت به دیگران بیفزایند.

شاید بتوان گفت یکی از حکمتهای قرار دادن نسل انسانها از یک پدر و مادر همین باشد که انسانها نسبت به یکدیگر احساس علاقه و محبت کنند و همدیگر را برادر و خواهر خود بدانند.

مکتب همه انبیای الهی از آدم تا خاتم بر محور و پایه محبت، بنا شده است و پایگاه اصلی حکومت اسلامی ، عشق و علاقه مردم نسبت به پیشوایان دینی و رهبران امت اسلامی است و پیشوایان بزرگ و معصوم اسلام نیز برای اینکه مردم با شیرینی محبت، زندگی و جامعه خود را شیرین و پر از محبت و عشق و علاقه کنند و از برکات این صفت الهی و نعمت بزرگ خدادادی بهره مند شوند مردم را به محبت و مهرورزی فرا خوانده و راه و روش آن را عملاً به مردم نشان دادند.

در عمل نیز آن بزرگواران بعد از خداوند متعال مهربانترین انسانها نسبت به موجودات دیگر به ویژه انسانها بودند. تا جایی که به خاطر محبت به مردم و عشق به آنان از همه چیز حتی جان خود گذشتند تا افراد جامعه را به سعادت ابدی برسانند.

در مورد پیامبر در قرآن می خوانیم : « و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین»

ما تو را جز اینکه مایه رحمت جهانیان باشی، نفرستادیم.

آری پیامبر (ص) و اهل بیت او به قدری نسبت به مردم مهربان و دلسوز و علاقه مند بودند که حتی در لحظات آخر عمر- که هر کسی به فکر اندیشه و نجات خود است – آنها به یاد امت و گرفتاری آنان بودند.

از احادیث این مجموعه به خوبی استفاده می شود که نخستین موجودی که باید انسان محبت او را در دل داشته باشد و به آن عشق بورزد خالق هستی است که محبوب واقعی و اصلی اوست و انسانها هر چه دارند از اوست و او مهربانترین مهربانان است و در مرحله بعد پیامبر و جانشینان او که واسطه فیض الهی به بندگان هستند و در مرحله بعد انسانهای مرتبط با اهل بیت (ع) و صاحبان ایمان و تقوا.

امید است با شناخت محبوب حقیقی و محبوبان درگاه الهی بتوانیم با مهرورزی نسبت به آنان، خود نیز محبوب پروردگار جهانیان گردیم و به هدف عالی انسانی برسیم.

محبت و مهربانی حضرت محمد (ص)

اگر میان ویژگی هایی که انسان از آن بهره مند است و صفاتی را که بدان آراسته می باشد مقایسه نماییم از حیث وارستگی و فضیلت، صفتی را برتر از صفت مهربانی نمی یابیم. مهربانی در اسلام صفتی نیک و برجسته است و یکی از صفات خدایی است که مسلمانان در عبادت و پرستش ، رو به سوی او می آورند چه این که او « رحمن و رحیم » است و « و رحمتی وسعت کل شی» نمونه های بارز محبت و مهربانی را می توانیم در رفتارهای رسول خدا حضرت محمد (ص) جستجو کنیم و از محبتی که پیامبر اسلام نسبت به خویشاوندان، پیروان و حتی دشمنان خود و کافران داشتند درس های بزرگی را فرا گیریم چرا که خداوند نیز در آیاتی از قرآن این محبت و مهربانی را ستوده است.

خدای سبحان، رسول اکرم (ص) را خاص این صفت گرداند و در خطاب به مومنین فرموده است: « پیامبری از بین خودتان به سویتان آمد. وضع پریشانی و جهل شما بر او دشوار می آید به شما اهتمام دارد و به مومنان رئوف و مهربان است . » ( آیه24-23 ) سوره نوح.

رأفت و مهربانی پیامبر خدا (ص) در دفع ضرر و زیان از مسلمانان و جلب منافع آنها تجسم یافته بود. این آیه از قرآن، پیامبر (ص) را مورد مدح و ستایش قرار داده، هم چنان که به اخلاق نکو و پسندیده و قلب مهربانی که با گرفتاری و زیان و ضرر امتش نگران می شد اشاره کرده است و نیز فرستاده اش را این چنین توصیف فرموده است.

« خداوند با رحمت خویش تو را با مردم مهربان و خوشخو گرداند و اگر تندخو و سخت دل بودی ، مردم از پیرامون تو پراکنده می شدند.»

خدای سبحان او را توصیف نمود، چون با مردم به مهربانی سخن می گفت و این ملایمت و مهربانی از عطایایی سرچشمه گرفته بود که خداوند به وی عنایت کرده بود، و اگر او فردی درشت خو و سنگدل و نامهربان بود، مردم از او متنفر گشته و از اطرافش پراکنده می شدند. سراسر زندگی رسول اکرم (ص) رأفت و مهربانی بود چه در رفتارش با مردم و چه در رهنمودهایی که به امت خویش داشت. او کسی بود که به امت خود سفارش می فرمود:

« به زمینیان مهربانی کنید تا آن کس که در آسمان است به شما مهر بورزد. »

مسلم از انس روایت می کند که وی گفت:

ده سال خدمتگزاری رسول خدا (ص) نمودم، آن حضرت هرگز به من اف نگفت و کاری را که انجام دادم نفرمود چرا انجام دادی و چیزی را که انجام ندادم،نفرمود چرا انجام ندادی. مهربانی و عطوفت پیامبر (ص) تا آنجا گسترش داشت که به حیوانات بی زبان هم رسیده بود وی به حیوانات مهربانی می کرد و سفارش می فرمود که با آنها مهربانی کنند از جمله سخنان آن حضرت در این باب این است:

« هر مسلمانی که درختی بکارد و یا زراعتی کشت نماید و پرنده – یا انسان و یا حیوانات از آن بهره مند شوند، صدقه به شمار آید.»

مهربان ترین آیه قرآن

گسترده ترین آیه در بعد رأفت و مهربانی آیه 53 سوره زمر است که خداوند به پیامبر رحمتش می فرماید: « قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ان الله یغفر الذنوب جمیعاً انه هو الغفور الرحیم.»

بگو ای بندگان من که بر خویشتن زیاده روی روا داشته اید، از رحمت خدا نومید مشوید. در حقیقت، همه گناهان را می آمرزد، که او خود آمرزنده مهربان است.

در بعضی از احادیث ما وارد شده است که وقتی آیه 53 سوره زمر نازل شد شیطان رجیم از خشم و عصبانیت آن چنان صیحه و شیونی سرداد که به حالت غش درآمد و گفت: با نزول این آیه من نا امید و بیچاره شدم و خداوند با این آیه کمر مرا شکست. چرا که هر چه من در گمراهی و ضلالت انسان تلاش کرده و آن ها را به گناه و معصیت وادار کنم ، خداوند با این آیه به همه ی آن ها وعده آمرزش و بخشش داده است.

اگر کسی به نکات ظریف این آیه دقت کند نهایت مهرورزی و عطوفت خالق یکتا را نسبت به بندگانش مشاهده خواهد کرد.

ما تنها به چند نکته اشاره می کنیم. تعبیر به ( یا عبادی) آغازگر لطفی بی نهایت و مهربانی عظیم از ناحیه پروردگار است به کسانی که با گناه و معصیت خودشان را از عبودیت خدا خارج کرده اند.

جمله ( لا تقنطوا) آنچنان امید و نشاطی در بندگان خدا ایجاد می کند که عشق و محبت بنده را به گوینده این جمله ازدیاد می بخشد.جمله ( رحمه الله ) بیانگر نهایت مهر و کمال عطوفت و مهربانی با خدا را به بندگانش می رساند.جمله (ان الله یغفر الذنوب) وعده ای را از سوی خداوند به بنده اش می دهد که بیانگر رساندن بنده به مقام عفو و بخشش ربوبی است.

مهربانی در اسلام

از دیدگاه اسلام، مهربانی و محبت ورزیدن، مایه قوام و برپایی جامعه انسانی است و بدون مهربانی، نظام اجتماع بشری، سرد بی روح و زیبایی های زندگی به کام انسان تلخ و بی معناست.

کسی که آدم را برای زندگی اجتماعی آفریده، احساس نیاز به این پیوند و رابطه را نیز در وجود او قرار داده است. او هم خود رحمان، رحیم ، ودود، رئوف و عطوف است و هم بندگانش را بر این سرشت آفریده است. خدای مهربان بندگانش را به محبت و مهرورزی تشویق می کند و اهل مهر و عاطفه را جزء اصحاب یمین معرفی می کند. آنگاه می فرماید : « ثم کان من الذین آمنوا تواصوا بالصبر و تواصوا بالمرحمه » « پس از کسانی باشید که ایمان آورده اند و یکدیگر را به صبر و استقامت و مهربانی و عطوفت توصیه می کنند.» اینان اصحاب یمین هستند. رسول گرامی اسلام نیز استحکام پیوند و مودت و مهربانی مؤمنان با یکدیگر را چنین توصیف می کنند. مؤمنان در مقام مهربانی و عطوفت به یکدیگر، همانند یک پیکرند. وقتی عضوی از این گروه بیمار شود، دیگر اعضاء در تب داری، شب بیداری با او همراهی می کنند.

پیام متن: 1- خدای مهربان ، مهربانی به بندگانش را دوست می دارد.

2- مهرورزی با دیگران عامل قرب به خدا و نجات و رستگاری است.

محبت

واژه « محبت» در قرآن کریم تنها یک بار آمده است .« و القیت علیک محبه منی » و من محبتی از خودم بر تو افکندم. اما مشتقات آن 94 بار به کار رفته است. به نظر می رسد محبت حقیقتی است که هر انسانی آنرا در وجود خود به طور وجدانی حس می کند و می فهمد، زیرا هیچ دلی خالی از محبت نیست، محبت به فردی،خوردنی،نوشیدنی،راحتی و آسایش و ... بنابراین، محبت یک نوع جاذبه، میل و کششی است که در یک موجود صاحب شعور، نسبت به چیزی که با وجود او ملایمت و با تمایلات و خواسته های او تناسبی داشته باشد،پدید می آید.

جایگاه محبت

محبت افراد با یکدیگر با قلب آنها ارتباط دارد و بر اثر الفت میان قلوب،میان آنان محبت ایجاد می شود. در دعای کمیل نیز می خوانیم « خدایا قلبم را با دوست داشتنت،رام و منقاد گردان» در روایت نیز از حضرت امیر (ع) آمده است که محبت ما و محبت دشمنان ما در یک دل نمی گنجد،چرا که خداوند می فرمایند: خداوند برای هیچ کس دو دل قرار نداده که با یکی قومی را دوست بدارد و به دیگری دشمنان آن ها را دوست بدارد. پس روح است که به محبوب میل پیدا می کند و چه بسا جسم را نیز به سمت او می کشاند. و این خارج از ماده و زمان است. به روح از آن جهت که دارای ادارکات و عواطف است « قلب» اطلاق می شود.

چرا که عکس العمل مسائل عاطفی از قبیل محبت، عداوت، ترس و ... در قلب انسان ظاهر می شود از این جهت به روح « قلب » اطلاق شده است.

مراتب محبت

محبت دارای شدت و ضعف است و مراتب مختلفی دارد چون کمالی که علت محبت واقع می شود یکسان نیست و شدت و ضعف دارد. از تعابیری که در قرآن کریم آمده است این مطلب قابل استفاده می باشد.

1- « اشد حباً » آیه 165 سوره بقره « و الذین آمنوا اشد حبا لله» شدیدتر بودن محبت مؤمنان به خداوند در این آیه دو وجه دارد: الف) محبت مؤمنان به خداوند، از محبت مشرکان نسبت به معبودهایشان شدیدتر است. ب) محبت مؤمنان به خداوند، از محبتشان نسبت به غیر خدا شدیدتر است.

2- « حب شدید» آیه 8 سوره عادیات « و انه لحب الخیر لشدید» میل به خیرات و خوبی ها فطری انسان است، چه مطلق خیر باشد چه « مال» که وسیله فراهم کردن خیرات است بدون انحرافات.

3- « حب جم» آیه 20 سوره فجر « و تحبون المال حباً جما» جم در لغت به معنای کثیر (بسیار) آمده است و حب جم به عبارتی همان حب شدید است که از این آیه روشن می شود حب دارای مراتب کثرت و قلت و شدت و ضعف است.

4- « حباً» آیه 30 سوره یوسف محبت یوسف قلب زلیخا را پر کرده یا پوشانده ( غلبه کرده است) که این تعبیر کنایه از شدت محبت و علاقه است.

5- « احب» آیه 24 سوره توبه کلمه « احب» اسم تفضیل است. ( دوستدارتر و محبوب تر) و این واژه دلالت دارد که محبت نسبت به محبوب ها دارای مراتب است: برخی محبوب و برخی محبوب ترند، لذا خداوند و رسولش باید نزد مؤمنان محبوب تر از محبوبان دیگر باشند، چنانچه در آیه دیگر فرمودند: « والذین آمنوا اشد حبالله» آنها که ایمان دارند به خدا محبت بیشتری دارند. از مجموع این آیات استفاده می شود که: محبت دارای مراتب اشد، شدید، متوسط و ضعیف است که نسبت به محبین و محبوبان متفاوت است.

انواع محبت

شکی نیست که اسلام دین محبت است، اما هر جاذبه، میل و کششی مثبت نیست زیرا: چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آنکه خیر شما در آن است و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شر شما در آن است و خدا می داند و شما نمی دانید. «آیه 216 سوره بقره» ، لذا محبت ها دوگونه اند: محبت های پسندیده، مانند: محبت خدا به انسان، محبت انسان به خدا، محبت پیامبر و اهل بیت، محبت پدر و مادر و ... محبت های ناپسند مانند: دوستی شیطان، دشمنان خدا و رسول، دوستی با نامحرم و ....

معنای محبت خدا

 برخی گفته اند خداوند محب واقع نمی شود، زیرا محب میل قلب است به سوی چیزی که با آن ملایمت داشته باشد و خداوند منزه است. از انفال نفسانی و تغییر حالی به حال دیگر که ملازم با حدیث است و در خداوند حدوث راه ندارد. اما قرآن کریم به طور صریح خداوند را محب معرفی فرموده است. « به زودی خدا گروهی را می آورد که آنان را دوست می دارد و آنان نیز او را دوست دارند.» در آیات گوناگون دیگری نیز پاکان، پرهیزکاران، صابران، توبه کنندگان و ... بعنوان محبوبان خداوند معرفی شده اند. در ادعیه هم خطاب شده است « یا محب التوابین» لذا باید محبت خداوند صحیح بیان شود. لکن حق آن است که حقیقت محبت الهی برای ما قابل درک نیست. و عقل و فهم ما آن را جز از راه آثار نمی تواند درک کند. چنانچه به حقیقت سایر صفات الهی نیز می توان پی برد و تنها از راه آثار، آنها را می فهمیم لذا بهترین تعریف برای محبت از طرف خدا « لطف، توجه، احسان، اکرام و افضال اوست و عدم محبت از ناحیه او قطع این الطاف و رحمت هاست.» لذا افعال اشخاص که با خواسته های خداوند، تناسبی داشته باشد محبوب خداوند هستند مانند نماز، روزه، خمس و غیره و نیکوکاران، پرهیزکاران، توکل کنندگان و . . . از طرفی چون خداوند هرچیزی را که آفرید، نیکو آفرید همه انسان ها اولاً و بالذات با قطع نظر از صفات اکتسابی، محبوب خدا هستند و خداوند آفریده های خود را دوست دارد، با این تفاوت که برخی افراد با پیمودن راه کمال، این محبوبیت را افزایش می دهند و مورد عنایت ویژه خداوند قرار می گیرند. برخی هم با سوء اختیار، در خود بدی بوجود می آورند و نعمت ها و کمالات الهی را به نقمت تبدیل می کنند و محبت خداوند از آنها سلب می شود، مانند کافران، ظالمان، مفسدان، متجاوزان از حدود الهی و . . .

زمینه های محبوبیت انسان در نزد خداوند

1. پاکی 2. نیکوکاری 3. تقوا 4. توکل 5. صبر 6. قسط 7. توبه 8. پیکار در راه خدا 9. پیروی از رسول خدا (ص)

آیه ای که بر روی پرده کعبه حک شده است.

« نبنی عبادی انی انا الغفور الرحیم»

بندگانم را آگاه کن که من بخشنده مهربانم.

و من هنوز و تا همیشه به همین یک آیه دلخوشم

و در پایان:

یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بربخورد نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد

یادم باشد که روز و روزگار خوش است

و تنها دل ما دل نیست

یادم باشد از چشمه درس خروش بگیرم

و از آسمان درس پاک زیستن

یادم باشد سنگ خیلی تنهاست

یادم باشد باید با سنگ هم لطیف رفتارکنم مبادا دل تنگش بشکند

یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمدم....نه برای تکرار اشتباهات دیگران

یادم باشد زندگی را دوست دارم

یادم باشد هر گاه ارزش زندگی یادم رفت

 در چشمان حیوان بی زبانی که به سوی قربانگاه می رود زل بزنم تا به مفهوم بودن پی ببرم

یادم باشد معجزه قاصدکها را باور داشته باشم

یادم باشد گره تنهایی و دلتنگی هر کس فقط به دست دل خودش باز می شود

یادم باشد هیچ گاه از راستی نترسم و نترسانم

یادم باشد ازبچه ها میتوان خیلی چیزها آموخت

یادم باشد با کسی آنقدر صمیمی نشوم شاید روزی دشمنم شود

یادم باشد با کسی دشمنی نکنم شاید روزی دوستم شود

یادم باشد قلب کسی را نشکنم

یادم باشد زندگی ارزش غصه خوردن ندارد

یادم باشد پلهای پشت سرم را ویران نکنم

یادم باشد امید کسی را از او نگیرم شاید تنها چیزیست که دارد

یادم باشد که عشق کیمیای زندگیست

یادم باشد که آدمها همه ارزشمند اند و همه می توانند مهربان و دلسوز باشند

یادم باشد زنده ام و اشرف مخلوقات

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : علیرضا شمس
تاریخ :