متکبر کیست؟
*امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «هرکه براین باور باشد که از دیگران برتر است، او در شمار مستکبران است». حفص بن غیاث می گوید عرض کردم: «اگر گنهکاری را ببیند و به سبب بی گناهی و پاکدامنی خود، خویشتن را از او برتر بداند چه؟» فرمود: «هیهات، هیهات چه بسا که او آمرزیده شود اما تو را برای حسابرسی نگه دارند؛ مگر داستان جادوگران موسی (علیه السلام) را نخوانده ای؟»(عن أبی عبد الله ع من ذهب یرى أن له على الآخر فضلا فهو من المستکبرین فقلت له إنما یرى أن له علیه فضلا بالعافیة إذا رآه مرتکبا للمعاصی فقال هیهات هیهات فلعله أن یکون قد غفر له ما أتى و أنت موقوف محاسب أما تلوت قصة سحرة موسى ع ثم قال کم من مغرور بما قد أنعم الله علیه و کم من مستدرج بستر الله علیه و کم من مفتون بثناء الناس علیه ) ( الکافی ج8، ص128)
* محمد بن عمر بن یزید از پدرش روایت کرده که گفت: به حضرت امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: من خوراک خوب می خورم و بوی خوش به کار می برم و بر مرکب راهوار و خرامان سوار می شوم و غلاممم در پی من حرکت می کند.آیا در این رفتار من چیزی از تکبر می بینید تا از آن دست بردارم؟حضرت امام صادق (علیه السلام) مدتی خاموش ماند و سپس فرمود: گردنکش لعنت شده است کسی که مردم را خوار شمارد و حق را نشناسد (محمد بن عمر بن یزید عن أبیه قال قلت لأبی عبد الله ع إننی آکل الطعام الطیب و أشم الریح الطیبة و أرکب الدابة الفارهة و یتبعنی الغلام فترى فی هذا شیئا من التجبر فلا أفعله فأطرق أبو عبد الله ع ثم قال إنما الجبار الملعون من غمص الناس و جهل الحق قال عمر فقلت أما الحق فلا أجهله و الغمص لا أدری ما هو قال من حقر الناس و تجبر علیهم فذلک الجبار).
نکوهش کبر و تکبر در روایات
* تکبر در روایات اسلامی، به عنوان یکی از ریشه های کفر مطرح شده است. در اصول کافى از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «اصول الکفر ثلاثة، الحرص و الاستکبار و الحسد، فاما الحرص فان آدم حین نهى عن الشجرة حمله الحرص على ان اکل منها، واما الاستکبار فابلیس حیث امر بالسجود لادم فابى، واما الحسد فابنا آدم، حیث قتل احدهما صاحبه: ریشه هاى کفر(منظور از کفر در اینجا عصیان و نافرمانى خدا به معنى اعم است) سه چیز مى باشد: حرص، و تکبر و حسد. اما «حرص» به خاطر آن است که هنگامى که آدم از خوردن شجره ممنوعه نهى شد، حرص او را وادار کرد که از آن بخورد و اما استکبار، نمونه آن ابلیس بود که مأمور به سجده براى آدم شد، ولى او سرپیچى کرد، اما حسد، در مورد فرزند آدم ظاهر گشت و سبب شد که یکى دیگرى را به قتل برساند».
* در حدیث دیگری، راوی می گوید: «از امام صادق (علیه السلام) درباره کمترین درجه الحاد (یعنی انحراف از حق و دین الهی ) پرسیدم»، حضرت در جواب فرمودند: «کمترین درجاتش کبر است».( قال سألت أبا عبد الله (علیه السلام) عن أدنى الإلحاد فقال إن الکبر أدناه.( الکافی، ج2،، باب الکبر)
* در خطبه قاصعه نهج البلاغه که بخش عظیمى از آن درباره «تکبر ابلیس» و پیامدهاى آن مى باشد مى خوانیم: « فاعتبروا بما کان من فعل الله بإبلیس إذ أحبط عمله الطویل و جهده الجهید و کان قد عبد الله ستة آلاف سنة لا یدرى أ من سنی الدنیا أم من سنی الآخرة عن کبر ساعة واحدة فمن ذا بعد إبلیس یسلم على الله بمثل معصیته »: عبرت بگیرید از کارى که خدا با ابلیس کرد؛ زیرا اعمال طولانى و کوششهاى فراوان او را (در مسیر عبادت و بندگى خدا)-و او شش هزار سال خداوند را عبادت کرده بود که معلوم نیت آیا از سال های دنیوی بوده است یا اخروی(که هر روزش هزار سال است) به خاطر ساعتى تکبر نابود ساخت، چگونه ممکن است کسى بعد از ابلیس همان گناه را مرتکب شود، ولى سالم بماند؟
. تعبیرات کوبنده فوق به خوبى نشان مى دهد که تکبر و خودخواهى حتى در لحظات کوتاه چه پیامدهاى خطرناکى را دارد و چگونه همچون آتش سوزان مى تواند حاصل یک عمر طولانى اعمال صالحه را بسوزاند و خاکستر کند و شقاوت ابدى و عذاب جاویدان را نصیب صاحبش سازد. حضرت در همین خطبه می فرمایند: «الله الله فی عاجل البغی و آجل وخامة الظلم و سوء عاقبة الکبر فإنها مصیدة إبلیس العظمى و مکیدته الکبرى التی تساور قلوب الرجال مساورة السموم القاتلة فما تکدی أبدا و لا تشوی أحدا لا عالما لعلمه و لا مقلا فی طمره»: زنهار! زنهار! از عاقبت وخیم زورگویی و ستم در این دنیا و آن جهان و از فرجام ناگوار تکبر؛ زیرا که این خصلت ها دام بزرگ و نیرنگ عظیم شیطان است، که چونان زهرهای کشنده در دلهای مردان فرو می روند. هرگز چیزی مانع نفوذ آنها نمی شود و هیچ کس از آنها در امان نیست، نه عالم به خاطر عملش و نه جاهل به سبب جامه فرسوده اش.
* امیرالمومنین علی(علیه السلام) مى فرمایند: «احذر الکبر فانه رأس الطغیان و معصیة الرحمن; از تکبر بپرهیزید که سرآغاز طغیانها و معصیت و نافرمانى خداوند رحمان است»!
حدیث بالا این واقعیت را روشن مى سازد که سرچشمه بسیارى از گناهان مسئله کبر و خود برتربینى است.
* در حدیث دیگرى از امام على(علیه السلام) آمده است: «اقبح الخلق التکبر; زشت ترین اخلاق(بد) تکبر است»!.
* حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) در دعای مکارم الاخلاق صحیفه سجادیه که در آن کسب صفات شایسته و دوری از صفات نکویده را از خداوند طلب می کنند، می فرمایند
«اللهم صل على محمد و آله و لا ترفعنی فی الناس درجة إلا حططتنی عند نفسی مثلها و لا تحدث لی عزا ظاهرا إلا أحدثت لی ذلة باطنة عند نفسی بقدرها»: بار خدایا، درود بفرست بر محمد و خاندانش و هر گاه مرا در نظر مردم به درجتى فرا مى برى به همان قدر در نفس خود خوارم گردان و عزتى آشکار را نصیب من نکن مگر آنکه به همان قدر در نفس خود ذلیل گردانی. طبق این فرمایش حضرت، بالا رفتن درجه در بین مردم و کسب عزت ظاهری اگر همراه با ذلت نزد نفس خود نباشد بلکه موجب کبر و خودبینی شود، عدم آن بهتر از وجودش است. و مقام ظاهری که همراه با خودبزرگ بینی باشد، ارزشی ندارد.
کبر و بزرگی مخصوص خداوند است
* کبر پیراهنی است که تنها زیبنده قامت خداوند است. امام باقر(علیه السلام) می فرمایند: «الکبر رداء الله و المتکبر ینازع الله رداءه»: کبر، ردای خداست و شخص متکبر بر سر تصاحب ردای خدا با او می ستیزد. یعنی چنانچه هیچ کس حق پوشیدن لباس مخصوص سلطان را ندارد، در این دو صفت هم هیچ مخلوقی حق مشارکت با خدا را ندارد. انسان می تواند به هریک از صفات خدا که بشر می تواند آنها را دارا شود، متصف گردد مانند عفو، رحم، جود، علم، محبت و ...ولی صفت عظمت و کبریایی از صفات مختص خداوند است که هیچ کس نمی تواند با او در آنها شریک شود.چنانچه قرآن کریم می فرماید: «و له الکبریاء فی السموات و الارض»: بزرگی و بزرگواری در آسمان ها و زمین ویژه خداوند است»(جاثیه، 37).
او متکبر است به معنی اینکه متلبس به کبریاست، یعنی در مقام تشبیه - و العیاذ بالله می گوییم - او جامه کبریایی را که فقط و فقط بر اندام او راست می آید و بس، بر تن دارد. ولی غیر او چطور؟ غیر او، هر چه هست، در مقابل او که نمی تواند عظمتی و کبرائی داشته باشد. بشر اگر بخواهد به عظمت جلوه کند، در آن دروغ وجود دارد، یعنی تظاهر به چیزی است که ندارد بنابراین تکبر در ذات پروردگار صفت کمال است چون معنایش تلبس به کبریائی است و در بشر صفت نقص است چون آنجا واقعیتش که تلبس به کبریائی است وجود ندارد، تظاهر به کبریائی است یعنی تظاهر به عظمتی است که آن عظمت را ندارد. اما دلیل اینکه درواقع متکبر در حال جنگ با خداوند می باشد، این است که شخص متکبر در حال تکبر ورزیدن، بندگی خود و اینکه همه چیزش از خداست را فراموش کرده و خود را مستقل می داند و فرعون وار می گوید من بزرگتر و بالاترم؛ من چنین و چنانم. پس درآن حال در مقابل خداوند قرار گرفته و ادعای ربوبیت می کند. و شخصی که با خداوند در این زمینه نزاع کند، سرانجامش آتش است. امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: «الکبر رداء الله فمن نازع الله شیئا من ذلک أکبه الله فی النار»: کبر ردای خداست .پس هر که بر سر چیزی از آن با خدا کشمکش کند، خداوند او را در آتش سرنگون می کند.
تکبر
خداوند در قرآن کریم سرچشمه سقوط و تنزل شیطان را با این جمله، براى او شرح مى دهد که " تو حق ندارى در این مقام و مرتبه، راه تکبر، پیش گیرى" (فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیها، اعراف/13) و باز به عنوان تاکید بیشتر، اضافه مى فرماید: ''بیرون رو که از افراد پست و ذلیل هستى" (یعنى نه تنها با این عمل بزرگ نشدى، بلکه به عکس به خوارى و پستى گرائیدى) (فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ، اعراف/13).
از این جمله به خوبى روشن مى شود که تمام بدبختى شیطان، مولود تکبر او بود، این خود برتربینى او، که خود را در مقامى بیش از آنچه شایسته آن بود قرار داد، سبب شد که نه تنها بر آدم سجده نکند، بلکه علم و حکمت خدا را انکار نماید و به فرمان او خرده گیرد، و سرانجام تمام مقام و حیثیت خود را از دست بدهد، و به جاى بزرگى، پستى و ذلت را براى خویش بخرد، یعنى نه تنها به هدف نرسید، بلکه درست در جهت عکس آن قرار گرفت.
در نهج البلاغه در" خطبه قاصعه" از امام علی علیه السلام به هنگام نکوهش کبر و خود برتربینى چنین مى خوانیم:« فاعتبروا بما کان من فعل اللَّه بابلیس اذا احبط عمله الطویل و جهده الجهید، و کان قد عبد اللَّه ستة آلاف ..عن کبر ساعة واحدة فمن ذا بعد ابلیس یسلم على اللَّه بمثل معصیته؟! کلا ما کان اللَّه سبحانه لیدخل الجنة بشرا بامر اخرج به منها ملکا ان حکمه فى اهل السماء و اهل الارض لواحد؛ پند و عبرت گیرید به آنچه خداوند با ابلیس رفتار کرد، در آن هنگام که اعمال و عبادات طولانى و تلاش و کوششهاى او را که شش هزار سال بندگى خدا کرده بود ... به خاطر ساعتى تکبر ورزیدن بر باد داد، با این حال چه کسى بعد از ابلیس مى تواند از کیفر خدا در برابر انجام همان معصیت مصون بماند؟ نه، هرگز، ممکن نیست خداوند، انسانى را به بهشت بفرستد، در برابر کارى که به خاطر آن فرشته اى را از بهشت رانده است. حکم خداوند در باره اهل آسمان و زمین یکى است» ( نهج البلاغه/ خطبه 192).
در حدیثى نیز از امام سجاد علیه السلام چنین نقل شده که فرمود: " گناهان شعب و سرچشمه هایى دارد، اولین سرچشمه گناه و معصیت پروردگار،" تکبر" است که گناه ابلیس بود و به خاطر آن از انجام فرمان خدا امتناع کرد و تکبر ورزید و از کافران شد و سپس" حرص" بود که سرچشمه گناه (و ترک اولى) از ناحیه آدم و حوا شد ... سپس" حسد" بود که سرچشمه گناه فرزندش (قابیل) گردید و نسبت به برادرش (هابیل) حسد ورزید و او را به قتل رسانید" (سفینة البحار جلد 2 صفحه 458 /ماده کبر).
از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده که فرمود: «اصول الکفر ثلاثة الحرص و الاستکبار و الحسد فاما الحرص فان آدم حین نهى عن الشجرة، حمله الحرص على ان اکل منها و اما الاستکبار فابلیس حیث امر بالسجود لادم فابى و اما الحسد فابنا آدم حیث قتل احدهما صاحبه؛ اصول و ریشه هاى کفر و عصیان، سه چیز است، حرص و تکبر و حسد، اما حرص سبب شد که آدم از درخت ممنوع بخورد، و اما تکبر سبب شد که ابلیس از فرمان خدا سرپیچى کند، و اما حسد، سبب شد که یکى از فرزندان آدم دیگرى را به قتل رساند!» ( اصول کافى جلد 2 صفحه 219 باب اصول الکفر).
فرشتگان عذاب از میان تمام اوصاف رذیله انسان که او را به دوزخ مى برد روى مساله" تکبر" تکیه مى کنند، اشاره به اینکه سرچشمه اصلى کفر و انحراف و گناه بیش از همه کبر و غرور و عدم تسلیم در برابر حق است. آرى کبر است که پرده هاى ضخیم بر چشم انسان مى افکند و او را از دیدن چهره تابناک محروم مى سازد، و به همین دلیل در روایتى از امام صادق و امام باقر (ع) مى خوانیم: « لا یدخل الجنة من فى قلبه مثقال ذرة من کبر؛ کسى که به مقدار ذره اى از کبر در قلبش وجود داشته باشد داخل بهشت نمى شود"!» (کافى جلد 2 باب الکبر حدیث 6 ). در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده: ''دره ای است به نام سقر که جایگاه متکبران است و هرگاه نفس بکشد دوزخ را می سوزاند»!
برنامه عملى پیشوایان اسلام سرمشق بسیار آموزنده اى براى هر مسلمان راستین در این زمینه است. در سیره پیامبر (ص) مى خوانیم: هرگز اجازه نمى داد به هنگامى که سوار بود افرادى در رکاب او پیاده راه بروند، بلکه مى فرمود: " شما به فلان مکان بروید و من هم مى آیم و در آنجا به هم مى رسیم، حرکت کردن پیاده در کنار سواره سبب غرور سوار و ذلت پیاده مى شود"! و نیز مى خوانیم: پیامبر (ص) بر روى خاک مى نشست، و غذاى ساده همچون غذاى بردگان مى خورد، و از گوسفند شیر مى دوشید، بر الاغ برهنه سوار مى شد. این گونه کارها را حتى در زمانى که به اوج قدرت رسید- مانند روز فتح مکه- انجام مى داد، تا مردم گمان نکنند همین که به جایى رسیدند باد کبر و غرور در دماغ بیفکنند و از مردم کوچه و بازار و مستضعفان فاصله بگیرند و از حال توده هاى زحمت کش بیگانه شوند. در حالات على (ع) نیز مى خوانیم که او براى خانه آب مى آورد و گاه منزل را جارو مى کرد. و در تاریخ امام حسن علیه السلام مى خوانیم که با داشتن مرکبهاى متعدد، بیست مرتبه پیاده به خانه خدا مشرف شد و مى فرمود: ''من براى تواضع در پیشگاه خدا این عمل را انجام مى دهم ''.
امام علی علیه السلام در خطبه 192 نهج البلاغه پس از اشاره به پاره ای از اخلاق رذیله از قبیل سرکشی، ظلم و کبر می فرماید: « و عن ذلک ما حرس الله عبادة المؤمنین بالصلوات و الزکوات و مجاهدة الصیام فی الایام المفروضات تسکینا لاطرافهم و تخشیعا لابصارهم و تذلیلا لنفوسهم ، و تخفیضا لقلوبهم و ازالة للخیلاء عنهم؛ چون بشر در معرض این آفات اخلاقی و بیماریهای روانی است خداوند بوسیله نمازها و زکاتها و روزه ها بندگان مؤمن خود را از این آفات حراست و نگهبانی کرد. این عبادات دستها و پاها را از گناه باز می دارند، چشمها را از خیرگی بازداشته به آنها خشوع می بخشند، نفوس را رام می گردانند، دلها را متواضع می نمایند و باد دماغ را زایل می سازند».
:: برچسبها:
علیرضا شمس ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0