نمونه هایی ازسخنرانی کوتاه
مقدمه از آنجا که بسیاری از مشکلات و معضلات موجود در جامعه به عدم شناخت عامه مردم از حقایق و دستورات دینی و یا غفلت از آنها باز می گردد، بر آن شدیم تا باگردآوری آیات، روایات، داستانها، نکات تاریخی، اشعار، خاطرات، لطیفه ها، ضرب المثلها و... در رابطه با سنتهای حسنه، مجموعه ای را در قالب سخنرانیهای پنج دقیقه ای تنظیم کرده، و در اختیار مبلغین محترم قرار دهیم. این شیوه از چند جهت می تواند مفید باشد: 1. در فرصتی کوتاه بخشی از یک سنت حسنه به مردم معرفی می شود. 2. مبلغان محترم، سخنان و مطالب متنوع را تحت یک عنوان کلّی (سنتهای حسنه) و جهت دار بیان می کنند. 3. از پراکنده گویی و اتلاف وقت مخاطبین و در نتیجه زدگی و رویگردانی آنها و کم شدن جمعیت در محافل مذهبی و مجالس جلوگیری می شود. 4. به لحاظ اینکه فهم و بکارگیری سنتهای حسنه نیاز ضروری مردم و اموری عملی است، جذابیت زیادی خواهد داشت. جهت تحقق این امر و برای هر روز، آیه یا حدیث مربوط به موضوعی را همراه یک داستان یا خاطره یا نکته تاریخی و یا...، به اندازه ای که از یک جلسه پنج دقیقه ای فراتر نرود، تنظیم می کنیم و این رویه را ادامه می دهیم تا چند موضوع از سنتهای حسنه را مطرح سازیم. سپس چند موضوع دیگر از سنتها را به همین روش در نظر گرفته و ارائه می دهیم. در مرحله اول، شش سنت حسنه امر به معروف و نهی از منکر، شرکت فعال در مسجد، رعایت حقوق دیگران، ازدواج آسان، آئین همسرداری و ساده زیستی و دوری از تجمل را انتخاب کرده ایم. و برای هر کدام چند سخنرانی در نظر گرفته شده است. تذکر: از آنجا که بسیاری از مردم سخنرانی بین دو نماز را ـ هر چند کوتاه باشد ـ نوعی برنامه تحمیلی می دانند، از اینرو تقاضا می شود جلسات پنج دقیقه ای، پس از ادای دو نماز اجراء شود تا عده ای که در این برنامه شرکت می کنند ـ هر چند کم باشند ـ با رغبت مطالب را پی گیری کنند و اثر گزاری مطلوب بر مخاطبان صورت پذیرد. سنت امر به معروف و نهی از منکر جلسه اول: امر به معروف و نهی از منکر مهم ترین ویژگی قال اللّه تعالی: «کُنْتُمْ خَیْرَ اُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وتُؤْمِنُونَ بِاللّه ِ»؛(1) «شما بهترین امتی بودید که برای مردم پدید آمدید؛ امر به معروف و نهی از منکر می کنید و به خدا ایمان دارید.» در این آیه شریفه «امت اسلامی» به عنوان بهترین امت معرفی شده است و دلیل آن دو چیز ذکر شده است: «امر به معروف و نهی از منکر» و «ایمان به خدا». نکته جالب توجه این است که در این آیه امر به معروف و نهی از منکر بر ایمان به خدا مقدم داشته شده که نشانه اهمیت و عظمت آن است. به تبع این ویژگی برای بهترین امت اسلامی، باید گفت که مهم ترین ویژگی جامعه اسلامی هم همین مسئله است که امر به معروف و نهی از منکر شناخته شود و وجدانهای بیداری در جامعه پیوسته از آن پاسداری کنند. جلسه دوم: ملایمت و محبت در امر به معروف و نهی از منکر قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله «لا یَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَلا یَنْهی عَنِ الْمُنْکَرِ اِلاّ مَنْ کانَ فیهِ ثَلاثُ خِصالٍ: رَفیقٌ بِما یأْمُرُ بِهِ وَرَفیقٌ فیما یَنْهی عَنْهُ ...؛(3) امر به معروف و نهی از منکر نکند مگر کسی که سه خصلت در او باشد: [اول اینکه:] در آنچه به آن امر و نهی می کند، طریق مدارا پیش گیرد... .» در راه انجام دو فریضه بزرگ امر به معروف و نهی از منکر، پیوسته باید دلسوزی و حسن نیت و پاکی را سرلوحه کار خویش قرار داد و جز در موارد ضرورت، باید از راههای مسالمت آمیز وارد شد. متأسفانه بعضی، هنگام امر به معروف و نهی از منکر، از راه خشونت آمیز وارد می شوند و به الفاظ زشت و زننده متوسل می گردند، لذا می بینیم این نوع امر به معروفها نه تنها اثر خوبی ندارد، بلکه گاهی نتیجه معکوس می دهد. در تفسیر المنار آمده است: جوانی به خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: ای پیامبر خدا! آیا به من اجازه می دهی زنا کنم؟! با گفتن این سخن فریاد مردم بلند شد و از گوشه و کنار به او اعتراض کردند، ولی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با خونسردی و ملایمت فرمودند: نزدیک بیا. جوان نزدیک آمد و در برابر پیامبر نشست. حضرت با محبت از او پرسید: آیا دوست داری با محارم تو (مثل مادر، خواهر و دختر) چنین کنند؟ جوان ناراحت شد و گفت: نه فدایت شوم. حضرت فرمود: همینطور مردم راضی نیستند بامحارم آنها چنین شود. جوان از سؤال خود پشیمان شد. سپس پیامبر خدا دست بر سینه او گذاشت و در حق او دعا کرد و فرمود: «خدایا قلب او را پاک گردان و گناه او را ببخش و دامان او را از آلودگی به بی عفتی نگاه دار». از آن به بعد منفورترین کار نزد این جوان، زنابود.(4) بهلول»! سنگ تراش، سنگ را تراشید و به بهلول تحویل داد. او شبانه از نردبانی بالا رفت و این سنگ را بر سر در مسجد نصب کرد. روز بعد وقتی کارگران تابلو را دیدند، به هارون خبر دادند. هارون بهلول را احضار کرد و پرسید: بانی مسجد من هستم، تو چرا خودت را بانی معرفی کردی؟! بهلول گفت: تو اگر برای خدا مسجد می سازی بگذار نام من باشد. خدا که می داند بانی کیست. او با این طنز به هارون فهماند که تو اخلاص نداری. روزی دیگر بهلول وارد مجلس هارون شد؛ چون هارون در مجلس حضور نداشت، بهلول جای هارون نشست. خادمان او را از آنجا بلند کردند و کتک زدند. همین که هارون وارد مجلس شد، به هارون گفت: من چند دقیقه ای جای تو نشستم و کتک خوردم، وای به حال تو که عمری در جای اهل بیت پیامبر نشسته ای. آری او با این طنزها و با همین ملایمتها، هارون را متوجه خطاها و اشتباهات خود می کرد. جلسه سوم: امر به معروف و نهی از منکر با عمل و رفتار قال الصادق علیه السلام : «کُونُوا دُعاةَ النّاسِ بِغَیْرِ اَلْسِنَتِکُمْ لِیُرَوا مِنْکُمُ الاِْجْتِهادَ وَالصِّدْقَ وَالْوَرَع؛(5) مردم را با غیر زبان دعوت کنید تا از شما اجتهاد، راستگویی و پارسایی ببینند.» قوانین اسلام مبتنی بر حکمت و کیفیتی نظام یافته است که خود بتواند نگهبان و حافظ خویش باشد. امر به معروف و نهی از منکر دو قانون نگهبان است که از دیگر قوانین الهی پاسداری می کند. برای تأثیر بهتر این دو قانون در افراد و جامعه بهتر است که از روش غیر مستقیم و توأم با عمل، آن دو را به دیگران آموخت و اجرا کرد. سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی به عمل کار برآید، به سخندانی نیست در این رابطه داستان جالبی از عالم الهی مرحوم آخوند ملاعباس تربتی نقل شده است: یکی از محافظان فرزند آخوند ملاکاظم خراسانی نقل می کند: «در ایام زمستان برای سرکشی به املاک آقا به نیشابور رفته بودیم، در مراجعه به مشهد در راه برفگیر شدیم و در قهوه خانه ای وسط راه ماندیم. غیر از ما جمعی دیگر نیز به قهوه خانه پناه آورده بودند. شب فرا رسید و چهار نفر از جوانان پولدار و خوشگذران مشهد ـ که چهار خانم هم همراه خود داشتند ـ با ماشینی آمدند و چون گرفتار برف و تاریکی شده بودند، به قهوه خانه پناه آوردند. آمدن آنها در آن شب تاریک برفی در میان کوهستان بزم عیشی مجانی برای مسافران به وجود آورد، جوانان بطریهای مشروب و خوراکیها را چیدند و زنان، بعضی به خوانندگی و بعضی به رقص پرداختند. در گرما گرم این بساط، در قهوه خانه باز شد و مرحوم ملاعباس تربتی با سه چهار نفر که از تربت به مشهد می رفتند و مرکبشان الاغ بود، از ناچاری برف و تاریکی شب، آنها هم به این قهوه خانه پناه آوردند و از صاحب قهوه خانه اجازه خواستند که به آنها جایی بدهد. او گفت: سکّوی آن طرف خالی است. حاج علی اکبر می گفت: من با مشاهده این وضع هراسان شدم و گفتم که نکند از جانب حاج آخوند نسبت به اینها تعرضی بشود و از جانب آنها نسبت به این مرد الهی اهانت شود. آماده دفاع از حاج آخوند شدم، ولی دیدم ایشان وارد شد و گویا نه کسی را می بیند و نه چیزی می شنود، به سوی آن سکّو رفت و چون نماز مغرب و عشاء را نخوانده بود، از قهوه چی قبله را پرسید و به نماز ایستاد و آن چهار نفر هم به وی اقتدا کردند. یکی اذان گفت و حاج آخوند اقامه گفت و وارد نماز شدند. من هم فرصت را غنیمت دانستم و اقتدا کردم، چند نفر دیگر از مسافران هم از آن بزم عیش و نوش فاصله گرفتند و به نماز جماعت پیوستند، بعد از آن قهوه چی هم آمد و به نماز ایستاد، وقتی از نماز فارغ شدیم از جوانها و خانمها اثری نبود، بساط خود را جمع کردند و نفهمیدیم که در آن شب برفی به کجا رفتند.(6) گفتگو یا برخورد نامناسبی پیش آید. جلسه چهارم: تلاش فوق العاده برای امر به معروف و نهی از قال الحسین علیه السلام : «لا تَحِلُّ لِعَیْنٍ مُؤْمِنَةٍ تَری اللّه َ یُعْصی فَتَطْرِفَ حتّی تُغَیِّرَهُ؛(7) بر هیچ چشم مؤمنی روا نیست که ببیند خدا نافرمانی می شود، پس خود را فرو بندد تا آنگاه که وضع را تغییر دهد.» خداوند پیامبران و ائمه معصومین علیهم السلام را برای هدایت بشر، زنده کردن معروفها و از بین بردن منکرات برانگیخت و آنان در ادای این رسالت الهی از هیچ تلاشی فروگذار نکردند. تلاش و اصرار آنان به سبب اهمیتی بود که برای این فریضه الهی قائل بودند. آنها به دلیل قلب سرشار از رأفت و رحمت، حاضر نبودند هیچ کس به منکرات آلوده شده و به خشم خدا گرفتار آید. ابن شهر آشوب می نویسد: امیر مؤمنان علی علیه السلام وارد خانه شد، لحظه ای بعد بانویی آمد و از شوهرش شکایت داشت، حضرت فرمود: اندکی صبر کن تا از گرمای هوا کاسته شود، آن زن گفت: در این صورت خشم شوهرم بیشتر می شود، حضرت سرخود را پایین انداخت و لحظه ای بعد فرمود: به خدا قسم نباید رسیدگی به دادخواهی مظلوم را به تأخیر انداخت، حق مظلوم را باید از ظالم گرفت و رعب او را از دل مظلوم بیرون کرد، تا با کمال شهامت در مقابل ستمگر بایستد و حق خود را بخواهد. آن گاه به آن زن گفت: برویم. حضرت با آن زن همراه شد تا به در خانه زن رسید، آن گاه صدا زد: درود بر شما! جوانی از خانه بیرون آمد. حضرت بعد از احوالپرسی فرمود: «یا عَبْدَ اللّه ِ اِتَّقِ اللّه َ فَاِنَّکَ قَدْ اَخَفْتَها وَأَخْرَجْتَها؛ ای بنده خدا! از خدا پروا کن؛ چرا که همسرت را ترسانده و از خانه بیرون رانده ای.» جوان از این سخن سخت برآشفت و گفت: به تو چه ربطی دارد! به خدا سوگند! به خاطر همین حرف تو، او را آتش خواهم زد. امیرمؤمنان هم فرمود: من تو را امر به معروف و نهی از منکر می کنم، تو در برابر من منکر دیگری مرتکب می شوی و معروف را رها می کنی. در همین لحظات مرد جوان متوجه شد افرادی که از کوچه عبور می کنند به آن مرد با عنوان امیرالمؤمنین سلام می دهند. به همین خاطر امام را شناخت و هراسان گفت: ای امیرمؤمنان من اشتباه کردم. به خدا سوگند در مقابل همسرم مانند زمینی آرام خواهم بود تا پا بر روی من بگذارد. حضرت نیز رو به آن زن کرد و فرمود: به منزل برو و همسرت را به این کارها مجبور نکن.(8) نمی آورند.(9) سنت احیاء مساجد جلسه اول: ارزش رفتن به مساجد احیا و تقویت اجتماعات مذهبی در مساجد، یکی از سنتهای حسنه است که از صدر اسلام مورد توجه رهبران مذهبی، بویژه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده است. آن حضرت در این زمینه می فرماید: «مَنْ مَشی اِلی مَسْجِدٍ مِنْ مَساجِدِ اللّه ِ فَلَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ خَطاها حَتّی یَرْجِعَ اِلی مَنْزِلِهِ عَشْرُ حَسَناتٍ وَمُحِیَ عَنْهُ عَشْرُ سَیِّئاتٍ وَرُفِعَ لَهُ عَشْرُ دَرَجاتٍ؛(10) هر کس به سوی یکی از مساجد خدا حرکت کند، برای هر قدمی که برمی دارد ـ تا زمانی که به منزلش برگردد ـ ده حسنه نوشته می شود و ده گناه از او پاک می شود و ده درجه به وی داده می شود.» امام خمینی رحمه الله و اهمیت حضور در مسجد یکی از یاران امام خمینی رحمه الله می گوید: بعد از شهادت حاج آقا مصطفی رحمه الله ، همان روز تا صدای اذان بلند شد، امام نیز بلند شده و برای وضو آماده شد و به اطرافیان گفت: من به مسجد می روم. من به یکی از خادمها گفتم: زود برو و به خادم مسجد بگو: سجاده را پهن کند. او به مسجد رفت اما خادم را پیدا نکرده بود، اصلاً کسی احتمال نمی داد که امام خمینی رحمه الله در آن روز با آن حال بحرانی ـ که در شهادت فرزندش عزادار بود ـ به مسجد برود؛ امّا امام خمینی رحمه الله با آن مصیبت عظیمی که برایش رخ داده بود، برای اقامه نماز جماعت به مسجد رفت. وقتی مردم فهمیدند که امام خمینی رحمه الله به مسجد می آید، جمعیت یک دفعه از همه طرف به مسجد هجوم آوردند. ما وقتی به مسجد رسیدیم، مردم همه گریه می کردند؛ چه گریه ای! امام وارد مسجد شد، نماز را به جماعت اقامه کرد و بعد از نماز روضه خوانده شد و امام و همه حاضرین گریستند.(11) خاطره ای از استادِ امام خمینی رحمه الله حضور در مساجد حتی در سخت ترین زمانها، سیره و سنت بزرگان دینی بوده است. آنان با تأسّی از قرآن کریم که فرموده «در مساجد، خدا را مخلصانه بخوانید»،(12) در شدیدترین دورانهای خفقان و استبداد، در مساجد برای عبادت مخلصانه حضور یافته و این کانونهای مذهبی را فعّال می کردند. زمانی که رضاخان قصد داشت مساجد را تعطیل کند، بر هر مسجدی عده ای قزاق گذاشته و آن را به صورت تعطیل در آورده بود؛ امّا استاد امام خمینی رحمه الله ، مرحوم میرزا محمد علی شاه آبادی رحمه الله در یکی از آن روزها عازم مسجد شد. فرمانده قزاقان مستقر در مسجد جامع طهران جلو آمده و گفت: آقا! نماز و مسجد تعطیل است! آقا در حالی که حتی سرشان را بلند نکرده بود، از آن مأمور دولتی پرسید: اینجا کجاست؟ او گفت: مسجد. آقا فرمود: من کی هستم؟ گفت: پیشنماز مسجد. فرمود: مملکت چه مملکتی است؟ او گفت: ایران. آقا فرمود: ایران، دینش چیست؟ افسر دولتی گفت: اسلام. فرمود: شاه کشور چه دینی دارد؟ گفت: شاه مسلمان است. آقا فرمود: هر وقت شاه گبر شد و اعلام کرد که من کافرم و در این مسجد ناقوس زدند، من هم می روم در مسجد مسلمانان نماز می خوانم. پس از این گفتگو در مسجد را باز کرده و داخل مسجد شد و نمازگزاران نیز آمدند و نماز جماعت را تشکیل دادند.(13) جلسه دوم: برکات حضور در مسجد رفت و آمد کردن به مساجد، آثار و برکات فراوانی دارد. امام حسن مجتبی علیه السلام در گفتاری حیاتبخش 8 فائده از فوائد مسجد را می شمارد و می فرماید: «مَنْ اَدامَ الاِْخْتِلافَ اِلَی الْمَسْجِدِ اَصابَ اِحدی ثَمانٍ: آیَةً مُحْکَمَةً وَاَخا مُسْتَفادا وَعِلْما مُسْتَطْرَفا وَرَحْمَةً مُنْتَظِرَةً وَکَلِمَةً تَدُلُّهُ عَلَی الْهُدی اَوْ تَرُدُّهُ عَنْ رَدیً وَترْکَ الذُّنُوبِ حَیاءً اَوْ خَشْیَةً؛(14) کسی که پیوسته به مسجد رفت و آمد داشته باشد، یکی از هشت بهره نصیبش خواهد شد: نشانه و دلیل محکم [و قاطع در راه هدف]، دوستی فایده دار، دانشی نو، رحمتی مورد انتظار [از طرف خداوند]، آموختن سخنانی که او را هدایت کند یا از لغزشها باز دارد؛ ترک گناهان از روی حیا و شرم و یا ترس.» ابوعلی سینا در مسجد ابن سینا دانشمند نابغه قرن چهارم هجری، به علم و دانش علاقه بسیار داشت. او مدتی بود که به دنبال یک کتاب ـ در مورد فلسفه و حکمت از علمای یونان قدیم ـ می گشت. وی در این مدت مسافرتها کرده و به جستجوی وسیع پرداخت؛ امّا هر چه تلاش نمود آن را پیدا نکرد. تا اینکه روزی روانه مسجد شد، دو رکعت نماز خواند و پس از نماز از درگاه خدای بزرگ خواست تا آن کتاب را به وی برساند. از مسجد بیرون آمده و به سوی منزل حرکت کرد، ناگهان سر راه خود چشمش به پیرزنی افتاد که مقداری اشیاء کهنه و پوسیده قدیمی را در زمین گسترده و در معرض فروش قرار داده بود، از جمله چند کتاب کهنه نیز در کنار بساط او دیده می شد. بوعلی که عاشق بی قرار کتاب بود، بی اختیار به سوی آنها کشیده شد، از قضا همان کتابی را که سالها به دنبالش بود در میان آن اشیاء قدیمی مشاهده کرد، آن را برداشته و به پیرزن گفت: این کتاب را چند می فروشی؟ او نیز مبلغ ناچیزی را درخواست کرد. بوعلی با خوشحالی وصف ناپذیری وجه را پرداخت کرد و به گمشده دیرین خود رسید. آری او با نماز و حضور در خانه خدا توانست به مقصودش نائل شود.(15) (16) خالص گردانیده اید، او را بخوانید.» اخلاص مردی وارد مسجد شد و دید تکبیر می گویند. از یکی پرسید: نماز چندم است؟ جواب دادند: تمام شد. گفت: آه! شخصی از میان جمعیت برخواسته و گفت: حاضرم تمام نمازهایم را با آن آه تو عوض کنم و چنین کردند. شب هنگام آنکه آه را خریده بود در عالم خواب دید که پاداش بزرگی به او داده اند. آن یکی از جمع گفت این آه را تو به من ده و آن نماز من تو را شب به خواب اندر بگفتش هاتفی که خریدی آب حیوان و شفی(17) سنّت رعایت حقوق دیگران جلسه اول: جویا شدن از حال همسایه عن الامام علی علیه السلام : «مِنْ حُسْنِ الْجَوارِ تَفَقُّدُ الْجارِ؛(18) از نشانه های حسن همسایگی، جویا شدن از احوال همسایه است.» در روایات و سیره بزرگان دینی توجه زیادی به همسایه و اطلاع از اوضاع و احوال او شده است. درباره اینکه مسلمان شب سیر بخوابد ولی از حال همسایه اش باخبر نباشد، مذمتهای زیادی وارد شده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «کسی که شب سیر بخوابد و همسایه مسلمانش گرسنه باشد، به من ایمان نیاورده است.»(19) نداری؟! سید جواد غرق در حیرت شد که چه واقعه ای اتفاق افتاده که اینقدر استاد را به خشم آورده است. از استاد سؤال کرد که علت چیست؟ بحرالعلوم فرمود: هفت شبانه روز است که فلان همسایه ات با آن عائله زیاد گندم و برنج ندارد و در این مدت از مغازه محلشان خرمای زاهدی ارزان نسیه کرده، امروز نیز برای نسیه گرفتن رفته ولی قبل از آنکه نیاز خود را اظهار کند، مغازه دار گفته که حساب شما زیاد شده، او هم خجالت کشیده و دست خالی به خانه برگشته و امشب خودش و عائله اش بی شام مانده اند. سید جواد گفت: به خدا قسم! من از این جریان خبر نداشتم و اگر می دانستم، حتماً به احوالش رسیدگی می کردم. استاد گفت: همه عصبانیت من برای این است که چرا از احوال همسایه ات بی خبر و غافلی؟ چرا باید آنها هفت شبانه روز به این وضع بگذرانند و تو متوجه نباشی؟ اگر باخبر بودی و اقدام نمی کردی که اصلاً مسلمان نبودی. سید بحرالعلوم یک سینی غذا و مقداری پول به او داد تا به خانه همسایه اش ببرد و از او معذرت خواهی کند. بعد هم فرمود: من همینجا می مانم و شام نمی خورم تا برگردی و خبر آن مرد مؤمن را برایم بیاوری. وقتی سید جواد آمد و دقایقی در خانه همسایه محتاجش ماند، همسایه اصرار کرد تا علت این کار او را بداند. وقتی ماجرا را شنید، گفت: من راز خود را به هیچ کس نگفتم و تعجب می کنم که سید بحرالعلوم چگونه از این مطلب مطلع شده است.(20) از احوال آنان جویا شد. جلسه دوم: احترام به حقوق دیگران قال الصادق علیه السلام :«اَلْمُؤْمِنُ اَعْظَمُ حُرْمَةً مِنَ الْکَعْبَةِ؛(21) احترام مؤمن از احترام کعبه هم بالاتر است.» انسان اشرف مخلوقات خداست و این ویژگی او موجب می شود که شخصیت هر انسانی را محترم بشماریم. یکی از ابعاد حقوق مؤمنین بر همدیگر اینست که نسبت به یکدیگر احترام بگذارند و حقوق هر یک را در مورد او رعایت کنند و محترم بشمارند. در حدیث فوق، امام صادق علیه السلام می فرماید: احترام مؤمن از احترام کعبه بالاتر است. حضرت آیة اللّه العظمی بروجردی رحمه الله گاهی هنگام تدریس و بحث با شاگردان، عصبانی می شدند (البته نه آن عصبانیتی که او را در خلاف رضای خدا وارد کند) ولی پس از درس سخت از آن عصبانیت پشیمان می شدند و به دنبال طرف می فرستادند و از او عذرخواهی می کردند، و گاهی برای جلب محبت او، کمکهای مالی نیز می نمودند، از اینرو در میان دوستان، این مزاح معروف شده بود که «عصبانیت آیة اللّه بروجردی مایه برکت است.» گاهی به این هم قناعت نمی کردند، روز بعد هنگامی که بر منبر تدریس می نشستند، در حضور جمع شاگردان، از آن فرد عذرخواهی می کردند. آیة اللّه سید مصطفی خوانساری از نزدیکان آیة اللّه بروجردی بود. او می گوید: روزی آقا در کلاس درس نسبت به یکی از شاگردان به نام شیخ علی چاپلقی عصبانی شد تا حدی که آن شاگرد می خواست گریه کند، آن درس تمام شد، همان روز، بعد از نماز مغرب آقا مرا طلبید، با عجله به حضورشان رسیدم، تا مرا دید فرمود: «این چه حالتی بود که از من صادر شد؟ یک نفر عالم ربانی را رنجاندم، الان باید بروم و دست ایشان را ببوسم و حلالیت بطلبم و بعد بیایم نماز بخوانم. عرض کردم ایشان در مسجد «شاه زید» امام جماعت است و تا دو سه ساعت از شب گذشته به منزل خود نمی آید. من به ایشان اطلاع می دهم که آقا فردا صبح به منزل شما می آیند. صبح شد، من حرم رفتم و برگشتم، دیدم آقا سوار بر درشکه در کنار منزل ما منتظر من هستند، همراه ایشان به منزل شیخ علی رفتیم. آقا به ایشان فرمود: «از من بگذرید، از حالت طبیعی خارج شدم و به شما پرخاش کردم و...». شیخ علی عرض کرد: «شما سرور مسلمین هستید و برخورد شما باعث افتخار من است...». باز آقا تکرار کردند «از من بگذرید، مرا عفو کنید.»(22) مسئله را عملاً به دیگران هم یاد می داد. با توجه به حرمت مؤمن نزد خداوند، انسان تا حد امکان باید از عصبانی شدن و پرخاش کردن دوری کند و اگر هم اتفاق افتاد و عصبانی شد، در اسرع وقت جبران کند و عذرخواهی نماید و نگذارد عصبانیتش ادامه یابد. جلسه سوم: رسیدگی به امور دیگران قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله : «خَیْرُ النّاسِ مَنْ انْتَفَعَ بِهِ النّاسُ؛(23) بهترین مردم کسی است که مردم از او سود و بهره برند.» در قرآن کریم خداوند در یک مورد به پیامبر می فرماید: «لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ اَلاّ یَکُونُوا مُؤْمِنینَ»؛(24) «مبادا خودت را در اندوه اینکه مردم ایمان نمی آورند هلاک کنی». این مسئله نشان می دهد که رسول خدا صلی الله علیه و آله همه زندگی اش را برای حل مشکل مردم و تعالی آنها وقف کرده بود و شب و روز به فکر هدایت و ارشاد آنان بود. خود حضرت فرمودند: «هر کس حاجت مؤمنی را برآورده کند، خدا حاجتهای او را برآورده می کند، که کمترین آنها بهشت است.»(25) بخورم یا کاهوهای پلاسیده و کلفت(26). بیشتر است. سود دنیا و دین اگر خواهی مایه هر دوشان نکوکاری است راحت بندگان حق جستن عین تقوا و زهد و دینداری است (ابن یمین) نکته جالب اینکه از نظر روانشناسی هم ثابت شده که انسانها تشنه محبت اند و از دشمنی و بدخواهی گریزان اند. در معاشرتها هیچ عاملی به اندازه خدمت و یاری رساندن به دیگران جلب کننده دلها و محبتها نیست، لذا وقتی محبت به میان آمد، کدورتها و دشمنیها از میان انسانها رخت برمی بندد و آنان به سمت صلاح کشیده می شوند. سنّت ازدواج آسان جلسه اوّل: ازدواج در جوانی همچنانکه فصلی از طبیعت بهار نام گرفته است که در آن سرسبزی و شادابی و نشاط مشاهده می شود، دوران عمر انسان نیز دارای بهاری است که همان دوران جوانی باشد. در این دوران، انسان سرشار از قدرت و نیرو و نشاط و شادابی است. ازدواج نیز بهاری دارد و آن زمانی است که انسان در اوج بلوغ جسمانی قرار دارد، اگر ازدواج در این دوران انجام گیرد آثار گرانبها و مفیدی را در پی خواهد داشت و محصول چنین ازدواجی فرزندان شاداب و بانشاط خواهد بود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «ما مِنْ شابٍّ تَزَوَّجَ فی حِداثَةِ سِنِّهِ اِلاّ عَجَّ شَیْطانُهُ: یا وَیْلَهْ، یا وَیْلهْ! عَصَمَ مِنّی ثُلْثَیْ دینِهِ. فَلْیَتَّقِ اللّه َ الْعَبْدُ فِی الثُّلْثِ الْباقی؛(27) هیچ جوانی نیست که در ابتدای جوانی ازدواج کند مگر آنکه ناله شیطان بلند می شود: ای وای، ای وای، دو سوم دین خود را از من حفظ کرد. پس این بنده باید تقوای الهی را در یک سوم باقی مانده پیشه سازد.» گاه در روایات تعبیرات و تشبیهات معنا داری برای سرعت ورزیدن به ازدواج در دوران جوانی وارد شده است که سخت قابل دقت است، از جمله امام هشتم علیه السلام فرمود: «جبرئیل بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد و گفت: ای محمد! پروردگارت سلام می رساند و می فرماید: دوشیزگان همچون میوه درخت اند که هرگاه میوه رسید، چاره ای جز چیدن آن نیست وگرنه خورشید آن را فاسد می کند، و باد رنگ آن را دگرگون می سازد، و به حقیقت دوشیزگان هرگاه دریابند آنچه را زنان دریافته اند، دوایی جز شوهر برای آنان نیست وگرنه ترس فتنه بر آنها می رود. سپس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر منبر رفت و مردم جمع شدند و آنچه را خداوند عزیز و جلیل دستور داده بود اعلام نمود.»(28) حکایت مرد و زنی روستایی، پسرشان به سن بلوغ رسیده بود. روزی زن به شوهرش گفت: اگر می توانی و برایت میسر است الاغی را که داریم بفروش تا برای پسرمان زن بگیریم. از آن روز به بعد هرگاه پدر می خواست صحبت کند، پسر کلامش را قطع می کرد و فوراً می گفت: بابا از فروختن الاغ سخن بگو.(29) جلسه دوم: سهل گیری در امر ازدواج از مسائل مهمی که امروزه به صورت یک معضل جدی درآمده است، تجملات و رسم و رسومات سنگینی است که دُور امر مقدس ازدواج را احاطه نموده است مانند: مهریه سنگین، جهیزیه کمرشکن، جشن عروسی مفصل همراه با رقابتهای ناروا و اسراف فراوان، توقعات بیش از حد مانند داشتن کار با درآمد زیاد، خانه آنچنانی، ماشین و... . اسلام در این بخش سفارشاتی دارد که می تواند گره گشا باشد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره مهریه می فرماید: «اَفْضَلُ نِساءِ اُمَّتی اَقَلُّهُنَّ مَهْرا وَاَحْسَنُهُنَّ وَجْها؛(30) بهترین زنان امت من، زنانی هستند که مهریه کمتر و سیمای نیکوتری داشته باشند.» و درباره شرائط خواستگار و اینکه حتما لازم نیست داماد و یا پدر او از ثروتمندان باشند، فرمود: «اِذا خَطَبَ اِلَیْکُمْ رَجُلٌ فَرَضیتُمْ دینَهُ وَاَمانَتَهُ فَزَوِّجُوهُ وَاِلاّ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةً فِی الاَْرْضِ؛(31) هرگاه خواستگاری [برای دختر شما] نزد شما آمد که دین و امانتداری وی رضایت بخش بود، پس [دختر خود را] به او تزویج نمایید. در غیر این صورت، فتنه و فساد در زمین پیدا می شود.» خاطره ای از مرحوم کاشف الغطاء مرحوم آیت الله شیخ جعفر کاشف الغطاء ملجأ و پناه مستمندان بود و تا می توانست در رفع نیازهای مردم می کوشید. در حالات او نوشته اند: روزی بعد از تمام شدن کلاس درس شیخ، طلبه ای نزد او آمد، ولی از اظهار حاجت خویش خجالت می کشید. شیخ جعفر آنقدر با او گرم گرفت و با او با مهربانی صحبت کرد که او جرأت یافت و عرض کرد: «دختر خود را همسر من گردان.» شیخ بلافاصله دست او را گرفته، به اندرون خانه اش برد و بدون هیچ تشریفاتی، بعد از رضایت دختر، عقد آنها را خواند، و در همان شب مراسم عروسی صورت گرفت.(32) می شود. جلسه سوم: ویژگیهای شوهر مطلوب خواسته ها و سلیقه های افراد در تمام امور مختلف است، از اینرو تکیه کردن بر خواسته های فردی اشخاص در هر امری از جمله ازدواج کار را دچار مشکل می کند. برای حل معضل انتخاب در ازدواج، خوب است انسان نگاهی به راهنماییهای معصومین داشته باشد. ما دراین جا به برخی از ویژگیهای شوهر خوب از دیدگاه معصومین علیهم السلام اشاره می کنیم. 1. خوش اخلاق باشد. حسین بشار می گوید: به امام هفتم نامه نوشتم که یکی از بستگان من دخترم را خواستگاری نموده است، ولی خلقش بد است. حضرت فرمود: اگر بداخلاق است با او وصلت نکن.(33) 2. با تقوا باشد. مردی نزد امام حسن مجتبی علیه السلام آمد تا درباره ازدواج دخترش با او مشورت کند. حضرت به او فرمود: «زَوِّجْها مِنْ رَجُلٍ تَقیّ فَاِنَّهُ اِنْ اَحَبَّها اَکْرَمَها واِنْ اَبْغَضَها لَمْ یَظْلِمْها؛(34) دخترت را به مرد با تقوا تزویج کن؛ زیرا اگر دخترت را دوست بدارد او را گرامی می دارد و اگر او را دوست نداشته باشد، به او ستم روا نمی دارد.» 3. اهل شراب نباشد. امام هشتم علیه السلام فرمود: «بر تو باد که از تزویج [دختر خویش] با شرابخوار دوری کنی. پس اگر او را به تزویج شرابخوار درآوردی، گویا وی را به کار خلاف عفت سوق داده ای.»(35) می کنند؛ به حدی که مریض می شوند.»(36) 4. اهل گناه نباشد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «کسی که دخترش را به شخص فاسق تزویج نماید، هر روز بر او هزار لعنت نازل می گردد.»(37) آئین همسرداری جلسه اوّل: پرهیز از ستم و خشونت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: «فَاَیُّ رَجُلٍ لَطَمَ اِمْرَأَتَهُ لَطْمَةً اَمَرَ اللّه ُ عَزَّوَجَلَّ مالِکَ خازِنِ النّیرانِ فَیَلْطَمُهُ عَلی حَرِّ وَجْهِهِ سَبْعینَ لَطْمَةً فی نارِ جَهَنَّمَ؛(38) هر کس به صورت زنش سیلی بزند، خداوند عزیز و جلیل، به آتشبان جهنّم دستور می دهد تا در آتش جهنّم هفتاد سیلی بر صورت او بزند.» زن نیز مانند مرد خودش را دوست دارد و به حفظ شخصیّت خویش علاقه مند است. دوست دارد محترم و گرامی باشد و از تحقیر و توهین رنجیده خاطر می گردد. مخصوصا اگر توهین به صورت آزار بدنی و زدن باشد که سخت مورد نکوهش قرار گرفته است و عذاب آخرتی دردناکی را در پی خواهد داشت. زن دارای روحیه ای حساس و لطیف است و اِعمال خشونت با او، قبل از هر چیز سبب جریحه دار شدن روحیه اش می گردد و اگر چه ممکن است در بسیاری از موارد در مقابل رفتار بد و خشن مرد عکس العملی نشان ندهد و حتی اعتراض نکند، ولی آثار این رفتار و حرکت مرد به صورت عقده های نهفته در زن در می آید و به انحاء مختلف از جمله بدرفتاری و خشونت با فرزندان بروز می کند. قلوه سنگ مانع کتک شد البته گاهی زبان برخی خانمها در آزار آنان توسط شوهر نقش دارد، گویند زنی مرتب توسط شوهر آزار می دید، و کتک می خورد، برای جلوگیری از این مسئله به دعانویس مراجعه کرد و از او خواست دعایی برای جلوگیری از کتک شوهر بنویسد. دعانویس متوجه شد که زن، آدم زبانداری است و همین زبان او را چنین گرفتار نموده است. لذا قلوه سنگی به او داد و گفت: هرگاه دعوا شروع شد این سنگ را در دهان خویش می گذاری و گزندی به تو نمی رسد. اتفاقا یکی از روزها دعوا از طرف شوهر شروع شد و منتظر جواب زن بود که جوابی نیامد؛ چرا که قلوه سنگ مانع جواب دادن همسر او شده بود. دعوا بدون کتک کاری خاتمه یافت. زن رفت تا از دعانویس تشکر کند، دعانویس گفت: دعایی در کار نبود، من فقط جلو زبان تو را بستم. زبان، ما را عدوی خانه زاد است زبان، بسیار سر بر باد داده است جلسه دوم: آراستگی و پاکیزگی ظاهر امام باقر علیه السلام فرمود: «النِساءُ یُحْبِبْنَ اَنْ یَرَیْنَ الرَّجُلَ فی مِثْلِ ما یُحِبُّ الرَّجُلُ اَنْ یَری فیهِ النّساءَ مِنَ الزّینَةِ؛(39) همان گونه که مردان دوست دارند زینت و آرایش را در زنانشان ببینند، زنان نیز دوست می دارند که در مردانشان زینت و آراستگی را ببینند.» رعایت نظافت در همه جا و برای همه کس لازم است. انسان موظف است بدن و لباسش را همیشه، مخصوصاً در محیط خانه تمیز نگهدارد. پاکیزگی، آراستگی و زیبایی اختصاص به زن ندارد. مرد هم باید به سر و وضع خویش برسد و شیک باشد. البته اکثر مردها به زینت و آراستگی در خارج از منزل مقیدند ولی در منزل و نزد همسر به این مسئله توجّه ندارد. همچنانکه مرد دوست دارد که زن برای او آرایش کند و ظاهر آراسته داشته باشد، زن هم همین توقع و انتظار را از شوهر خویش دارد. امام هشتم و آراستگی ظاهر حسن بن جهم می گوید: حضرت امام رضا علیه السلام را دیدم که خضاب کرده بود. عرض کردم خضاب کرده اید؟ فرمود: بله. مرتب بودن و آراستگی [ظاهر] باعث عفّت زنان می شود. به واسطه نامرتبی و مهیّا نبودن مردان است که زنان، عفت خویش را از دست می دهند. سپس فرمود: آیا دوست داری همسرت را نامرتب [و ژولیده [ببینی؟ گفتم: نه. فرمود: همسرت نیز مانند تو است [و دوست دارد مرتب و آراسته باشی].»(40) مردانشان به مرتب بودن و زیبایی مقید نبودند.»(41) جلسه سوم: شادیها را به خانه انتقال دهید امام صادق علیه السلام فرمود: «وَلا تَکُونُ فاکِهَةٌ عامَّةٌ اِلاّ اَطْعَمَ عِیالَهُ مِنها وَلا یَدَعُ اَنْ یَکُونَ لِلْعیدِ عِنْدَهُمْ فَضْلٌ فی الطَّعامِ وَاَنْ یَسْنِیَ لَهُمْ فی ذلِکَ شَی ءٌ ما لَمْ یَسْنِ لَهُمْ فی سائِرِ الاَیّامِ؛(42) هر میوه ای که عموم مردم از آن استفاده می برند به عیالش بخوراند و در روزهای عیدی که دارند، طعام آنان را افزایش دهد و چیزهایی برای آنان فراهم کند که در روزهای دیگر فراهم نمی کرده است.» کارهای روزمرّه آنقدر مردم را گرفتار کرده است که مخصوصاً مردان کمتر می رسند در کنار اهل و عیال باشند، در ساعاتی هم که با خانواده بسر می برند، تلفنهای دوستان، و ارتباط با تلفن همراه بین آنان و خانواده فاصله ایجاد می کند. حدّاقل بیاییم در روزهای عید و شاد جامعه، مثل ایّام ولادت پیشوایان معصوم علیهم السلام شادیها را از خیابانها و حسینیّه ها و... به درون خانه ها انتقال دهیم. این کار با کمترین بودجه میسّر است. آقایی می گفت: من برنامه دارم هر شبی که عید یا ولادت یکی از معصومان باشد، مقداری شیرینی تهیّه می کنم، آنگاه از بچّه ها سؤال می کنم: امشب چه عیدی است؟ و یا ولادت کدامیک از پیشوایان است؟ مختصر اطلاعاتی درباره آن عید و یا آن امام ارائه می شود، و داستان جذّابی مربوط به آن مناسبت بیان می گردد، آنگاه شیرینی صرف می شود. این برنامه هم باعث نشاط و شادی فرزندان می شود و هم اطلاعاتی را کسب می کنند و هم به جای داستانهای گرفته شده از بیگانگان، مغز و فکر بچه را با داستان واقعی از امام معصوم علیه السلام پر کرده ایم. جلسه چهارم: کمک کردن در کار خانه فاطمه زهرا علیهاالسلام فرمود: «خیارُکُمْ اَلْیَنُکُمْ مُناکِبَةً وَاَکْرَمُهُمْ لِنِسائِهِمْ(43)؛ بهترین شما کسی است که در برخورد با مردم نرم تر و مهربان تر است؛ و [ارزشمندترین مردم کسانی هستند [که با همسرانشان کریمانه تر برخورد کنند.» هرچند کارهای داخل منزل نوعا به عهده زنها است، ولی باید توجه داشت که اداره یک منزل کار آسانی نیست. یک بانوی خانه دار اگر شبانه روز هم تلاش کند، باز هم مقداری از کارها لنگ می ماند، مخصوصا در مواقع غیرعادی مانند مهمان داری و... . خوب است شوهران گاه آستین همت را بالا بزنند و بجای فرمان و دستور، در برخی کارها مشارکت کنند، چرا که خانه ستاد فرماندهی نیست بلکه کانون صفا و محبت و محل همکاری و تشریک مساعی است. و هرگز این فکر را به ذهن نپرورانند که اگر در منزل کار کنیم از ابهت و جلالمان کاسته می شود. بر عکس، اگر مردی در کارهای خانه همکاری کند، نزد همسرش با صفا و نزد دیگران دلسوز و مهربان قلمداد می شود.(44) پیامبر صلی الله علیه و آله و کمک در کار منزل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ـ با آن همه عظمت ـ در منزل کار می کرد. از عایشه همسر پیغمبر نقل شده است که: وقتی خلوت می شد، رسول خدا لباسش را می دوخت و کفشش را وصله می کرد و مانند سایر مردها در منزل کار می کرد.(45) علی علیه السلام و کمک به فاطمه علیهاالسلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بین علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام تقسیم کار کرده بود؛ کارهای داخل منزل را فاطمه علیهاالسلام و کارهای بیرون منزل را علی علیه السلام انجام می داد،(46) با این حال حضرت در کارهای منزل فاطمه علیهاالسلام را همراهی می کرد؛گاه می دیدند که علی علیه السلام عدس پاک می کند و گاه بچه ها را نگه می داشت. چنانکه در موردی فاطمه زهرا علیهاالسلام به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله عرض کرد: «ای رسول خدا هر دو دستم به علّت آرد کردن گندم با آسیاب دستی ورم کرده، با این حال دیشب مشغول آرد کردن گندم بودم و ابوالحسن (علی علیه السلام ) حسن و حسین را نگهداری و حمل می کرد.»(47) سنّت ساده زیستی جلسه اول: سبکبار بودن ساده زیستی از سنتهای حسنه ای است که از سیره معصومین علیهم السلام به یادگار مانده است. مولای متقیان علی علیه السلام در یک کلام زیبا مردم را به ساده زیستی سفارش کرده و فرمود: «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا؛(48) سبکبار شوید تا برسید.» خاطره ای از شهید رجایی شهید رجایی که به ریاست جمهوری انتخاب شده بود، هیچگاه از سنت حسنه ساده زیستی دست بر نداشت و مانند مردم عادّی زندگی می کرد. وی در یکی از خاطرات خود می گوید: یک بار که اتوبوس دو طبقه سوار شده بودم، راننده اتوبوس با شاگرد خود در مورد افزایش قیمت پیکان که به یکصدهزار تومان رسیده بود صحبت می کرد و می گفت: شنیده ای که قیمت پیکان صدهزار تومان شده است؟ شاگرد به او گفت: بشود یک میلیون تومان، آن موقع که قیمت سی هزار تومان بود، ما قشر مستضعف نمی توانستیم ماشین بخریم، حالا هم نمی توانیم، بعد نگاهی به من کرد و به راننده گفت: مثلا این آقا را ببین! چقدر شبیه آقای رجایی است! ولی حالا او کجا زندگی می کند و با چه ماشینهایی رفت و آمد می کند و این بنده خدا هم آمده سوار اتوبوس دو طبقه شده است. راننده هم حرف او را تأیید کرده و کلی هم به من بد و بیراه گفت. من به او گفتم: آقای راننده! حالا شما از کجا می دانید شاید این بنده خدا هم مثل شما زندگی می کند. راننده جواب داد: نه آقا، تو هم دلت خوش است، شما چقدر ساده ای! آنها زندگی ای دارند که به خیال من و تو هم نمی رسد، شاگرد او هم مرتب حرف راننده را تأیید می کرد و من نگفتم که خود رجایی هستم.(49) مکن تعلق خاطر به نقش صفحه دهر جریده وار همی زیّ و ساده وش می باش (جامی) جلسه دوم: آفات دوری از ساده زیستی زندگی تشریفاتی و دوری از سنت حسنه ساده زیستی آفات زیادی به دنبال دارد که یکی از آنها سختی حساب روز قیامت است. علی علیه السلام در مورد جمع ثروت و زندگیهای تشریفاتی می فرماید: «فی حَلالِها حِسابٌ وَفی حَرامِها عِقابٌ؛(50) اموال حلال [در زندگی] حساب دارد و اموال حرام عقاب و کیفر دارد.» حضرت سلیمان از خداوند متعال زندگی شاهانه خواست و عرضه داشت: «هَبْ لی مُلْکا لا یَنْبَغی لاَِحَدٍ مِنْ بَعْدی»؛(51) «پروردگارا! مرا حکومتی عطا کن که بعد از من سزاوار هیچ کس نباشد!» خداوند متعال هم خواسته او را اجابت کرد و آن حضرت به زیباترین زندگی شاهانه دست یافت. حضرت سلیمان تمام دستورات شرعی را اعم از واجب و مستحب انجام می داد و معصوم بود و هیچ گناهی از وی صادر نشد. با این حال حضرت صادق علیه السلام می فرماید: حضرت سلیمان به خاطر پادشاهی دنیا بعد از همه پیامبران به بهشت داخل خواهد شد.(52) محاسبه روز قیامت در امان نخواهند بود. امیرمؤمنان علیه السلام در شب 19 ماه رمضان منزل دخترش حضرت ام کلثوم علیهاالسلام مهمان بود، هنگامی که دو نوع خورشت را در سفره ام کلثوم مشاهده کرد (دو قرص نان جو، کاسه ای شیر و اندکی نمک در آن سفره بود) فرمود: دخترم یکی از آنها را بردار، مگر نمی دانی من در زندگی پیرو حضرت رسول صلی الله علیه و آله هستم؟ سپس فرمود: دخترم! هر که خوراک و پوشاک او در دنیا نیکوتر است، ایستادن و انتظار او در قیامت نزد خداوند بیشتر خواهد بود. در حلال دنیا حساب و در حرامش عقاب خواهد بود.(53) داستانی از محدث قمی مردی از بازرگانان تهران تا آخر عمر وجه مختصری به محدث می دادو ایشان با کمال سادگی و قناعت زندگی می کرد. در اواخر عمر شخصی از همدان به نجف اشرف آمد و ایشان را در خانه اش ملاقات کرد. ضمن گفتگو، از وضع شخصی محدث نیز سؤال کرد. آن مرحوم هرچه بود گفت. شخص همدانی در موقع رفتن مبلغی پول به ایشان داد، ولی هر چه اصرار کرد محدث قمی نپذیرفت. پس از رفتن وی فرزند بزرگش گفت: پدرجان! چرا نپذیرفتی؟ جواب داد: گردنم نازک و بدنم ضعیف است، طاقت جواب خدا را در قیامت ندارم! سپس از ساده زیستی امیرمؤمنان علی علیه السلام یاد کرده و به موعظه اهل خانه پرداخت.(54) نظر آنان که نکردند بدین مشتی خاک الحق انصاف توان داد که صاحب نظرند جلسه سوم: آفات دوری از ساده زیستی زندگی تشریفاتی خوی استکباری و طغیان در مقابل فرامین الهی را تقویت می کند. قرآن می فرماید: «انَّ الانْسانَ لَیَطْغی اَنْ رَآهُ اسْتَغْنی»؛(55) «بی تردید انسان از اینکه خود را بی نیاز ببیند، سر به طغیان برمی دارد.» ثعلبه انصاری و پیامبر صلی الله علیه و آله ثعلبه انصاری زندگی ساده ای داشت. روزی دلش خواست که وضعش بهتر شده و زندگی مرفّهی داشته باشد. راز دلش را با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در میان نهاد و از آن حضرت تقاضا کرد که در این مورد برایش دعا کند و عرضه داشت یا رسول اللّه ! از خدا بخواه تا من مالدار شوم و قول می دهم به حق خدا گردن نهاده و از مستمندان دستگیری کنم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: ای ثعلبه! برو قناعت کن و آنچه را که خدا برایت عطا کرده شکرگذاری کن! امّا او دست بردار نبود. بار سوم که پیش پیامبر آمد، حضرت دست به دعا برداشته و عرض کرد: پروردگارا! از فضل خود ثعلبه را روزی کن! بعد از این دعا بود که ثروت از هر سو به طرف ثعلبه روی آورد و چند عدد گوسفند او به گله ای تبدیل شد، تا اینکه دیگر نتوانست در شهر مدینه بماند. او قبلا نمازهای پنجگانه خود را با پیامبر صلی الله علیه و آله در مسجد می خواند ولی بعد از ثروتمند شدن، کم کم نمازهای روزانه به هفته تبدیل شد و چیزی نگذشت که گرفتاری دنیوی او را به کلّی از مسجد و نماز جماعت محروم کرد. هنگامی که آیه زکات نازل شد، نماینده پیامبر صلی الله علیه و آله برای گرفتن زکات از گوسفندان و شتران بی شمار ثعلبه به بیابانی که او در آنجا دامداری می کرد آمد. اما ثعلبه در مقابل نامه پیامبر صلی الله علیه و آله که از او درخواست زکات کرده بود برآشفت و گفت: یعنی چه؟ مگر ما کافریم که جزیه بدهیم؟ و بعد پرداخت زکات را به بعد موکول نمود. هنگامی که سخنان او به گوش پیامبر صلی الله علیه و آله رسید، حضرت دو بار فرمود: وای بر ثعلبه! بعد از تمرّد ثعلبه از فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله ، آیه نازل شد که: «فَلَمّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَتَوَلَّوْا وهُمْ مُعْرِضُونَ»؛(56) «هنگامی که خداوند از فضل خود به آنان (بعضی از مسلمانان) بخشید، بخل ورزیده و از فرمان خدا سرپیچی کرده و روی برتافتند.»(57) خدوند متعال جدا می کند. جلسه چهارم: قناعت و عزت نفس سنت حسنه ساده زیستی در زندگی انسان آثار و برکات فراوانی دارد که یکی از آنها عزت نفس است. علی علیه السلام می فرماید: «مِنْ عِزّ النَّفْسِ لُزُومُ القَناعَةِ؛(58) از عوامل عزت نفس پایبندی به قناعت [و ساده زیستی [است.» دست طلب چو پیش کسان می کنی دراز پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش در حالات شیخ انصاری آمده است: یکی از ثروتمندان ایران هنگام سفر به مکه مبلغی به شیخ انصاری بخشید تا منزلی برای خویش تهیه کند، ولی شیخ بر اثر بلند طبعی و آزادگی از آن مال استفاده شخصی نکرد و همه آن مبلغ را برای ساختمان یک مسجد و خرید زمین آن مصرف نمود. امروزه آن مسجد به نام شیخ انصاری در شهر مقدس نجف معروف است. آن مرد هنگامی که از حرکت خداپسندانه شیخ انصاری آگاه شد، ارادتش به وی افزون گشته و مناعت طبع وی را تحسین نمود. او نه تنها ساده می زیست و عزت نفس و آزادگی خود را حفظ می کرد، بلکه به دیگران نیز در این زمینه توصیه ها می نمود. هنگامی که شیخ منصور برادر شیخ انصاری در زمان مرجعیت عامّه وی برای زیارت عازم مشهد مقدس رضوی شد، شیخ انصاری در موقع بدرقه برادرش به او سفارش نمود که: در این سفر خواه ناخواه بین تو و شاه و اُمرای دولت ایران ملاقاتی روی خواهد داد. مواظب باش عزت نفس را از دست ندهی و از آنها وجهی را نپذیری و به این وسیله خود رابنده آنان نسازی! و اگر از ایشان چیزی پذیرفتی دیگر حق نداری پیش من بیایی. بلکه در بازگشت از مشهد در دزفول بمان! شهید مدرس آیت اللّه سیدحسن مدرس از جمله آزادمردانی است که عزت نفس خود را در پرتو ساده زیستی بدست آورده بود. اودر این مورد گفته است: اگر من نسبت به بسیاری از مسائل و اسرار آزادانه اظهار عقیده می کنم و هر حرف حقی را بی پروا می زنم، برای آن است که چیزی ندارم و از کسی هم نمی خواهم. اگر شما هم بار خود را سبک کنید و توقع را کم نمایید، آزاد می شوید.(59) منابع وماخذ : 1. آل عمران/110. 2. محمد عابدی، پیکار با منکر در سیره ابرار، دفتر اول، ص115. 3. خصال، ص109، ح79. 4. تفسیر نمونه، ج3، ص42. به نقل از تفسیر المنار. 5. بحارالانوار، ج67، ص309، باب 57. 6. فضیلتهای فراموش شده، حسینعلی راشد، ص128. 7. امالی شیخ طوسی، ص55. 8. مناقب، ج2، ص106؛ بحارالانوار، ج41، ص57. 9. شعراء/3. 10. وسائل الشیعه، ج5، ص201. 11. سرگذشتهای ویژه، ج1، ص65. 12. اعراف/ 29. 13. عارف کامل، ص57. 14. تحف العقول، ص235؛ تربیت در سیره امام مجتبی علیه السلام ، ج4، ص29.
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : علیرضا شمس
تاریخ :
مطالبی پیرامون تکبر و غرور

متکبر کیست؟

*امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «هرکه براین باور باشد که از دیگران برتر است، او در شمار مستکبران است». حفص بن غیاث می گوید عرض کردم: «اگر گنهکاری را ببیند و به سبب بی گناهی و پاکدامنی خود، خویشتن را از او برتر بداند چه؟» فرمود: «هیهات، هیهات چه بسا که او آمرزیده شود اما تو را برای حسابرسی نگه دارند؛ مگر داستان جادوگران موسی (علیه السلام) را نخوانده ای؟»(عن أبی عبد الله ع من ذهب یرى أن له على الآخر فضلا فهو من المستکبرین فقلت له إنما یرى أن له علیه فضلا بالعافیة إذا رآه مرتکبا للمعاصی فقال هیهات هیهات فلعله أن یکون قد غفر له ما أتى و أنت موقوف محاسب أما تلوت قصة سحرة موسى ع ثم قال کم من مغرور بما قد أنعم الله علیه و کم من مستدرج بستر الله علیه و کم من مفتون بثناء الناس علیه ) ( الکافی ج8، ص128)

* محمد بن عمر بن یزید از پدرش روایت کرده که گفت: به حضرت امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: من خوراک خوب می خورم و بوی خوش به کار می برم و بر مرکب راهوار و خرامان سوار می شوم و غلاممم در پی من حرکت می کند.آیا در این رفتار من چیزی از تکبر می بینید تا از آن دست بردارم؟حضرت امام صادق (علیه السلام) مدتی خاموش ماند و سپس فرمود: گردنکش لعنت شده است کسی که مردم را خوار شمارد و حق را نشناسد (محمد بن عمر بن یزید عن أبیه قال قلت لأبی عبد الله ع إننی آکل الطعام الطیب و أشم الریح الطیبة و أرکب الدابة الفارهة و یتبعنی الغلام فترى فی هذا شیئا من التجبر فلا أفعله فأطرق أبو عبد الله ع ثم قال إنما الجبار الملعون من غمص الناس و جهل الحق قال عمر فقلت أما الحق فلا أجهله و الغمص لا أدری ما هو قال من حقر الناس و تجبر علیهم فذلک الجبار).

نکوهش کبر و تکبر در روایات

* تکبر در روایات اسلامی، به عنوان یکی از ریشه های کفر مطرح شده است. در اصول کافى از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «اصول الکفر ثلاثة، الحرص و الاستکبار و الحسد، فاما الحرص فان آدم حین نهى عن الشجرة حمله الحرص على ان اکل منها، واما الاستکبار فابلیس حیث امر بالسجود لادم فابى، واما الحسد فابنا آدم، حیث قتل احدهما صاحبه: ریشه هاى کفر(منظور از کفر در اینجا عصیان و نافرمانى خدا به معنى اعم است) سه چیز مى باشد: حرص، و تکبر و حسد. اما «حرص» به خاطر آن است که هنگامى که آدم از خوردن شجره ممنوعه نهى شد، حرص او را وادار کرد که از آن بخورد و اما استکبار، نمونه آن ابلیس بود که مأمور به سجده براى آدم شد، ولى او سرپیچى کرد، اما حسد، در مورد فرزند آدم ظاهر گشت و سبب شد که یکى دیگرى را به قتل برساند».

* در حدیث دیگری، راوی می گوید: «از امام صادق (علیه السلام) درباره کمترین درجه الحاد (یعنی انحراف از حق و دین الهی ) پرسیدم»، حضرت در جواب فرمودند: «کمترین درجاتش کبر است».( قال سألت أبا عبد الله (علیه السلام) عن أدنى الإلحاد فقال إن الکبر أدناه.( الکافی، ج2،، باب الکبر)
* در خطبه قاصعه نهج البلاغه که بخش عظیمى از آن درباره «تکبر ابلیس» و پیامدهاى آن مى باشد مى خوانیم: « فاعتبروا بما کان من فعل الله بإبلیس إذ أحبط عمله الطویل و جهده الجهید و کان قد عبد الله ستة آلاف سنة لا یدرى أ من سنی الدنیا أم من سنی الآخرة عن کبر ساعة واحدة فمن ذا بعد إبلیس یسلم على الله بمثل معصیته »: عبرت بگیرید از کارى که خدا با ابلیس کرد؛ زیرا اعمال طولانى و کوششهاى فراوان او را (در مسیر عبادت و بندگى خدا)-و او شش هزار سال خداوند را عبادت کرده بود که معلوم نیت آیا از سال های دنیوی بوده است یا اخروی(که هر روزش هزار سال است) به خاطر ساعتى تکبر نابود ساخت، چگونه ممکن است کسى بعد از ابلیس همان گناه را مرتکب شود، ولى سالم بماند؟

. تعبیرات کوبنده فوق به خوبى نشان مى دهد که تکبر و خودخواهى حتى در لحظات کوتاه چه پیامدهاى خطرناکى را دارد و چگونه همچون آتش سوزان مى تواند حاصل یک عمر طولانى اعمال صالحه را بسوزاند و خاکستر کند و شقاوت ابدى و عذاب جاویدان را نصیب صاحبش سازد. حضرت در همین خطبه می فرمایند: «الله الله فی عاجل البغی و آجل وخامة الظلم و سوء عاقبة الکبر فإنها مصیدة إبلیس العظمى و مکیدته الکبرى التی تساور قلوب الرجال مساورة السموم القاتلة فما تکدی أبدا و لا تشوی أحدا لا عالما لعلمه و لا مقلا فی طمره»: زنهار! زنهار! از عاقبت وخیم زورگویی و ستم در این دنیا و آن جهان و از فرجام ناگوار تکبر؛ زیرا که این خصلت ها دام بزرگ و نیرنگ عظیم شیطان است، که چونان زهرهای کشنده در دلهای مردان فرو می روند. هرگز چیزی مانع نفوذ آنها نمی شود و هیچ کس از آنها در امان نیست، نه عالم به خاطر عملش و نه جاهل به سبب جامه فرسوده اش.
* امیرالمومنین علی(علیه السلام) مى فرمایند: «احذر الکبر فانه رأس الطغیان و معصیة الرحمن; از تکبر بپرهیزید که سرآغاز طغیانها و معصیت و نافرمانى خداوند رحمان است»!

حدیث بالا این واقعیت را روشن مى سازد که سرچشمه بسیارى از گناهان مسئله کبر و خود برتربینى است.

* در حدیث دیگرى از امام على(علیه السلام) آمده است: «اقبح الخلق التکبر; زشت ترین اخلاق(بد) تکبر است»!.

* حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) در دعای مکارم الاخلاق صحیفه سجادیه که در آن کسب صفات شایسته و دوری از صفات نکویده را از خداوند طلب می کنند، می فرمایند

 «اللهم صل على محمد و آله و لا ترفعنی فی الناس درجة إلا حططتنی عند نفسی مثلها و لا تحدث لی عزا ظاهرا إلا أحدثت لی ذلة باطنة عند نفسی بقدرها»: بار خدایا، درود بفرست بر محمد و خاندانش و هر گاه مرا در نظر مردم به درجتى فرا مى برى به همان قدر در نفس خود خوارم گردان و عزتى آشکار را نصیب من نکن مگر آنکه به همان قدر در نفس خود ذلیل گردانی. طبق این فرمایش حضرت، بالا رفتن درجه در بین مردم و کسب عزت ظاهری اگر همراه با ذلت نزد نفس خود نباشد بلکه موجب کبر و خودبینی شود، عدم آن بهتر از وجودش است. و مقام ظاهری که همراه با خودبزرگ بینی باشد، ارزشی ندارد.

کبر و بزرگی مخصوص خداوند است

* کبر پیراهنی است که تنها زیبنده قامت خداوند است. امام باقر(علیه السلام) می فرمایند: «الکبر رداء الله و المتکبر ینازع الله رداءه»: کبر، ردای خداست و شخص متکبر بر سر تصاحب ردای خدا با او می ستیزد. یعنی چنانچه هیچ کس حق پوشیدن لباس مخصوص سلطان را ندارد، در این دو صفت هم هیچ مخلوقی حق مشارکت با خدا را ندارد. انسان می تواند به هریک از صفات خدا که بشر می تواند آنها را دارا شود، متصف گردد مانند عفو، رحم، جود، علم، محبت و ...ولی صفت عظمت و کبریایی از صفات مختص خداوند است که هیچ کس نمی تواند با او در آنها شریک شود.چنانچه قرآن کریم می فرماید: «و له الکبریاء فی السموات و الارض»: بزرگی و بزرگواری در آسمان ها و زمین ویژه خداوند است»(جاثیه، 37).
او متکبر است به معنی اینکه متلبس به کبریاست، یعنی در مقام تشبیه - و العیاذ بالله می گوییم - او جامه کبریایی را که فقط و فقط بر اندام او راست می آید و بس، بر تن دارد. ولی غیر او چطور؟ غیر او، هر چه هست، در مقابل او که نمی تواند عظمتی و کبرائی داشته باشد. بشر اگر بخواهد به عظمت جلوه کند، در آن دروغ وجود دارد، یعنی تظاهر به چیزی است که ندارد بنابراین تکبر در ذات پروردگار صفت کمال است چون معنایش تلبس به کبریائی است و در بشر صفت نقص است چون آنجا واقعیتش که تلبس به کبریائی است وجود ندارد، تظاهر به کبریائی است یعنی تظاهر به عظمتی است که آن عظمت را ندارد. اما دلیل اینکه درواقع متکبر در حال جنگ با خداوند می باشد، این است که شخص متکبر در حال تکبر ورزیدن، بندگی خود و اینکه همه چیزش از خداست را فراموش کرده و خود را مستقل می داند و فرعون وار می گوید من بزرگتر و بالاترم؛ من چنین و چنانم. پس درآن حال در مقابل خداوند قرار گرفته و ادعای ربوبیت می کند. و شخصی که با خداوند در این زمینه نزاع کند، سرانجامش آتش است. امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: «الکبر رداء الله فمن نازع الله شیئا من ذلک أکبه الله فی النار»: کبر ردای خداست .پس هر که بر سر چیزی از آن با خدا کشمکش کند، خداوند او را در آتش سرنگون می کند.

تکبر

خداوند در قرآن کریم سرچشمه سقوط و تنزل شیطان را با این جمله، براى او شرح مى دهد که " تو حق ندارى در این مقام و مرتبه، راه تکبر، پیش گیرى" (فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیها، اعراف/13) و باز به عنوان تاکید بیشتر، اضافه مى فرماید: ''بیرون رو که از افراد پست و ذلیل هستى" (یعنى نه تنها با این عمل بزرگ نشدى، بلکه به عکس به خوارى و پستى گرائیدى) (فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ، اعراف/13).

از این جمله به خوبى روشن مى شود که تمام بدبختى شیطان، مولود تکبر او بود، این خود برتربینى او، که خود را در مقامى بیش از آنچه شایسته آن بود قرار داد، سبب شد که نه تنها بر آدم سجده نکند، بلکه علم و حکمت خدا را انکار نماید و به فرمان او خرده گیرد، و سرانجام تمام مقام و حیثیت خود را از دست بدهد، و به جاى بزرگى، پستى و ذلت را براى خویش بخرد، یعنى نه تنها به هدف نرسید، بلکه درست در جهت عکس آن قرار گرفت.

در نهج البلاغه در" خطبه قاصعه" از امام علی علیه السلام به هنگام نکوهش کبر و خود برتربینى چنین مى خوانیم:« فاعتبروا بما کان من فعل اللَّه بابلیس اذا احبط عمله الطویل و جهده الجهید، و کان قد عبد اللَّه ستة آلاف ..عن کبر ساعة واحدة فمن ذا بعد ابلیس یسلم على اللَّه بمثل معصیته؟! کلا ما کان اللَّه سبحانه لیدخل الجنة بشرا بامر اخرج به منها ملکا ان حکمه فى اهل السماء و اهل الارض لواحد؛ پند و عبرت گیرید به آنچه خداوند با ابلیس رفتار کرد، در آن هنگام که اعمال و عبادات طولانى و تلاش و کوششهاى او را که شش هزار سال بندگى خدا کرده بود ... به خاطر ساعتى تکبر ورزیدن بر باد داد، با این حال چه کسى بعد از ابلیس مى تواند از کیفر خدا در برابر انجام همان معصیت مصون بماند؟ نه، هرگز، ممکن نیست خداوند، انسانى را به بهشت بفرستد، در برابر کارى که به خاطر آن فرشته اى را از بهشت رانده است. حکم خداوند در باره اهل آسمان و زمین یکى است» ( نهج البلاغه/ خطبه 192).

در حدیثى نیز از امام سجاد علیه السلام چنین نقل شده که فرمود: " گناهان شعب و سرچشمه هایى دارد، اولین سرچشمه گناه و معصیت پروردگار،" تکبر" است که گناه ابلیس بود و به خاطر آن از انجام فرمان خدا امتناع کرد و تکبر ورزید و از کافران شد و سپس" حرص" بود که سرچشمه گناه (و ترک اولى) از ناحیه آدم و حوا شد ... سپس" حسد" بود که سرچشمه گناه فرزندش (قابیل) گردید و نسبت به برادرش (هابیل) حسد ورزید و او را به قتل رسانید" (سفینة البحار جلد 2 صفحه 458 /ماده کبر).

از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده که فرمود: «اصول الکفر ثلاثة الحرص و الاستکبار و الحسد فاما الحرص فان آدم حین نهى عن الشجرة، حمله الحرص على ان اکل منها و اما الاستکبار فابلیس حیث امر بالسجود لادم فابى و اما الحسد فابنا آدم حیث قتل احدهما صاحبه؛ اصول و ریشه هاى کفر و عصیان، سه چیز است، حرص و تکبر و حسد، اما حرص سبب شد که آدم از درخت ممنوع بخورد، و اما تکبر سبب شد که ابلیس از فرمان خدا سرپیچى کند، و اما حسد، سبب شد که یکى از فرزندان آدم دیگرى را به قتل رساند!» ( اصول کافى جلد 2 صفحه 219 باب اصول الکفر).

فرشتگان عذاب از میان تمام اوصاف رذیله انسان که او را به دوزخ مى برد روى مساله" تکبر" تکیه مى کنند، اشاره به اینکه سرچشمه اصلى کفر و انحراف و گناه بیش از همه کبر و غرور و عدم تسلیم در برابر حق است. آرى کبر است که پرده هاى ضخیم بر چشم انسان مى افکند و او را از دیدن چهره تابناک محروم مى سازد، و به همین دلیل در روایتى از امام صادق و امام باقر (ع) مى خوانیم: « لا یدخل الجنة من فى قلبه مثقال ذرة من کبر؛ کسى که به مقدار ذره اى از کبر در قلبش وجود داشته باشد داخل بهشت نمى شود"!» (کافى جلد 2 باب الکبر حدیث 6 ). در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده: ''دره ای است به نام سقر که جایگاه متکبران است و هرگاه نفس بکشد دوزخ را می سوزاند»!

برنامه عملى پیشوایان اسلام سرمشق بسیار آموزنده اى براى هر مسلمان راستین در این زمینه است. در سیره پیامبر (ص) مى خوانیم: هرگز اجازه نمى داد به هنگامى که سوار بود افرادى در رکاب او پیاده راه بروند، بلکه مى فرمود: " شما به فلان مکان بروید و من هم مى آیم و در آنجا به هم مى رسیم، حرکت کردن پیاده در کنار سواره سبب غرور سوار و ذلت پیاده مى شود"! و نیز مى خوانیم: پیامبر (ص) بر روى خاک مى نشست، و غذاى ساده همچون غذاى بردگان مى خورد، و از گوسفند شیر مى دوشید، بر الاغ برهنه سوار مى شد. این گونه کارها را حتى در زمانى که به اوج قدرت رسید- مانند روز فتح مکه- انجام مى داد، تا مردم گمان نکنند همین که به جایى رسیدند باد کبر و غرور در دماغ بیفکنند و از مردم کوچه و بازار و مستضعفان فاصله بگیرند و از حال توده هاى زحمت کش بیگانه شوند. در حالات على (ع) نیز مى خوانیم که او براى خانه آب مى آورد و گاه منزل را جارو مى کرد. و در تاریخ امام حسن علیه السلام مى خوانیم که با داشتن مرکبهاى متعدد، بیست مرتبه پیاده به خانه خدا مشرف شد و مى فرمود: ''من براى تواضع در پیشگاه خدا این عمل را انجام مى دهم ''.

امام علی علیه السلام در خطبه 192 نهج البلاغه پس از اشاره به پاره ای از اخلاق رذیله از قبیل سرکشی، ظلم و کبر می فرماید: « و عن ذلک ما حرس الله عبادة المؤمنین بالصلوات و الزکوات و مجاهدة الصیام فی الایام المفروضات تسکینا لاطرافهم و تخشیعا لابصارهم و تذلیلا لنفوسهم ، و تخفیضا لقلوبهم و ازالة للخیلاء عنهم؛ چون بشر در معرض این آفات اخلاقی و بیماریهای روانی است خداوند بوسیله نمازها و زکاتها و روزه ها بندگان مؤمن خود را از این آفات حراست و نگهبانی کرد. این عبادات دستها و پاها را از گناه باز می دارند، چشمها را از خیرگی بازداشته به آنها خشوع می بخشند، نفوس را رام می گردانند، دلها را متواضع می نمایند و باد دماغ را زایل می سازند».



:: برچسب‌ها: علیرضا شمس ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : علیرضا شمس
تاریخ :